خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۶۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۶۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۶۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

سرگن وقتی لفظ دوست را از بورا میشنوه که به ییلدریم میگه شوکه میشه. مادر و پدر بچه همسایه آزرا میان و آزرا میپرسه خوب چه تصمیمی برای موکل من گرفتین؟ مادر اون بچه میگه بله ما تصمیم گرفتیم که از همدیگه جدا بشیم آزرا و اون بچه تعجب میکنن و میگن چی؟ آزرا میگه من فکر میکردم برین پیش مشاور مادر اون بچه میگه واقعا؟ آخه این مرتیکه مشاور سرش میشه؟ آنها باهمدیگه دوباره دعواشون میشه و جفتشون از آزرا میخوان که وکیلشون بشه اما آزرا میگه از حق انصرافم استفاده میکنم. آنها میگن خودتون ضرر کردین و از اونجا میرن. اون بچه آزرا را مقصر میدونه و میگه همش تقصیر توعه! تو این فکرو انداختی تو سرشون یا آشتیشون میدی یا من از خونه فرار میکنم و میره. سرگن حرف های ییلدریم را میشنوه که میگه میدونم مادرت چه بلایی سر مادرت آورده! صنم همه چیزو بهم گفت فکر نکنم فقط به آزرا گفته باشه! سرگن دست و پا شکسته یه چیزهایی میفهمه و میگه میدونم چیکار کنم! سنگول و فیلیس به اتاق آزرا رفتن و ازش به خاطر کارهایی که واسشون کرده تشکر میکنن. سنگول به آزرا میخواد چیزی بگه که چولپان میاد و سنگول بهش میگه  میخوام یه پیشنهاد به آزرا بدم بهتره شما هم باشین بشنوین سپس سنگول میگه میخوام برای تمام کارهایی که آزرا کرد واسمو جبران کنم. فهمیدم که بورا چه بلاهایی سرتون آورده میخوام ب ای تاسیس دوباره دفتر کار جوهرها حمایت مالی کنم چولپان و آزرا شوکه میشن و حسابی خوشحال میشن. آزرا و ییلدریم در حال صحبت کردن هستن و بهش یه تکه کاغذ میده که روش شماره تلفن فردی به نام فکرت است و ازش میخواد تا بهش زنگ بزنه و میگه یه کارمند بانکه مربوط میشه به وامی که مامانم میخواست واسه جلوگیری از ورشکست شدنمون زنگ بزن ببین به تو جواب درستی میدن یا نه که همان موقع از لای پرونده یه برگه می افتد که درباره پرونده مادر بوراست.

بعد از رفتن آنها بورا با دیدن اون برگه رو زمین جا میخوره و حالش حسابی بد میشه سپس به آرامی اشک میریزه. آرمان تو خانه اش در حال آماده شدن است برای قرار شام و حسابی به خودش میرسه، گونش هم برای چولپان در حال پیدا کردن لباس است که او عصبی میشه و میگه ای بابا یه شام ساده ست دیگه لباس به اون صورت نمیخواد اما گونش قبول نمیکنه و به کارش ادامه میده که چولپان عصبی میشه و بهش میگه که از اونجا بره. یالین و گونش تو حال نشستن و درباره اتفاقی که امکان داره بیوفته حرف میزنن آنها یکدفعه چشمشون به لباس و طاهر چولپان می افتد و به قول معروف فکشون به زمین می خورد گونش حسابی تعریف میکنه که چولپان میگه خیلی بزرگش نکن معمولی لباس پوشیدم و میره. آزرا و ییلدریم به رستوران میرن و آزرا جعبه کادو ییلدریم را نمیده و میگه آخر سر بهت میدم باز کنی. چولپان به رستوران رسیده و اونجا منتظر آرمان است. آرمان در حال رفتن به سر قرار بود که یکدفعه گوشیش زنگ میخوره و میبینه بوراست سپس به طرف دفتر می رود. آنجا بورا بهش میگه میخواستی عکس واقعی مادرمو ببینی آره؟ سپس همان برگه ای که از لای پرونده بیرون افتاد را بهش نشون میده آرمان میگه فریهان؟ امکان نداره! بورا باهاش حرف میزنه و میگه که چیکار کردن با زندگیش سپس در آخر پاکتی رو میز میزاره و میگه بخواب نخوای ماجرا همین بود و اینم سهاممه مال تو نمیخوامش دیگه سپس از اونجا میره به طرف خانه اش تا چمدانش را ببندد و قبل از رفتن بهش یه مجسمه عدالت میده و میگه اینو مادرم گفت بهت بدم سپس میره.

آرمان با دیدن مجسمه یاد شبی می افتد که رفته بود خونه چولپان و واسش ماجرای اون شب را تعریف کرده بود. سپس توش باز یه کاغذ میبینه که نوشته دوست دارم و با یه فلش. آرمان فلش را میزنه و میبینه فریهان از خودش فیلم گرفته و گفته که مجبور بوده برای محافظت از خودش و بچه اش در مقابل اون مرتیکه خودشو بزنه به مردن که فکر کنه واقعا مرده ولی الان که فیلمو میبینی من واقعی مردم. تو اون فیلم میگه که بورا بچه ی اون یعنی آرمان می باشد، اون خشکش میزنه. بورا در حال رفتن است که آرمان جلوشو میگیره و فیلمو تو گوشیش بهش نشون میده و میگه که منم اصلا نمیدونستم تازه فهمیدم! بورا میگه یعنی تو پدرمی؟ آرمان با چشمانی پر از اشک تایید میکنه. آزرا از ییلدریم میپرسه به اون شماره زنگ زدی یا نه! ییلدریم میگه آره زنگ زدم اصلا ربطی به اون موضوع نداشت. بعد از چند دقیقه سرگن به اونجا میاد و میگه که بورا رفیق ییلدریمه آزرا میگه میدونستم یه چیزی بگو که ندونم! سپس بهش میگه به پدر اون پسربچه ی همسایه مون گفتم درباره کسی که تورو نجات داده تحقیق کنه و اطلاعات بدست بیاره، وقتی فیلیس را تو پارکینگ نجات میدن بهش همان مورد زنگ میزنه و میگه که او شخص فردی است به نام بورا. آزرا اول جا میخوره اما بعد خودشو کنترل میکنه سپس تعریف میکنه که همه ی اینا نقشه بوده تا مطمئن بشه. سپس میگه تا به اون شماره ای که داد بهش زنگ بزنه، صدای موبایل از جعبه کادو میاد و به ییلدریم میگه از صبح پیشمه اگه زنگ میزدی میفهمیدم ورشکستگیمون به تو ربطی نداره ولی زنگ نزدی چون میدونی فکرت کیه! سپس تولدشو تبریک میگه و میگه روز تولدتت روز مرگت شد واسم و از اونجا میره سرگن خوشحال میشه و ییلدریم به آرامی اشک میریزه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا