خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۲۰ سریال ترکی پسرم
قسمت ۲۰ سریال ترکی پسرم

قسمت ۲۰ سریال ترکی پسرم

صدف به کافه پیش بلوت می‌رود و بهش میگه من برای انجام دادن یک کاری به کمکت احتیاج دارم وقتی بلوت میگه ماجرا چیه؟ چه کاری؟ صدف میگه باید یک کبوتر دست آموز پیدا کنم بلوت میگه پس بیا باهم دیگه تو سایت بگردیم ببینیم کجا داره چون من نمیدونم همچین چیزی را کجا میفروشن آنها وقتی تو سایت میگردن می بینند که نزدیک ترین جا استانبول است صدف پکر و ناراحت میشه و میگه دستت درد نکنه که کمک کردی خیلی دوست داشتم که همچین کبوتریو برای پدرم بخرم اما نمیتونم تا استانبول برم بعد از تشکر کردن از کافه با ناراحتی میره. الیاس برای بهتر شدن حالش به ساحل رفته و رو به دریا نشسته و در حال فکر کردن است که یک زن دیوانه با لباسهای مندرس و ظاهری ژولیده به نزدیکش می‌رود و مدام میگه تو راهتو گم کردی و این جمله را مدام تکرار می کند الیاس کلافه میشه و با عصبانیت از آن جا میره. آن زن دیوانه با خودش میگه پس تو کان بودی! آره کان بودی! و پشت سر هم اسم کان را به زبان می آورد او همان زنی هست که بعد از افتادن کان از روی درخت کنارش رفته بود و شاهد درد کشیدن کان بود. در مدرسه سرتاش جلوی جرن را میگیرد و میگه آفرین فقط با من مشکل داشتی و نمیذاشتی ببوسمت؟ حالا میری جلوی سه تا پسر دیگه می‌رقصی! جرن که متوجه حرف هایش نمیشه میگه منظورتو نمیفهمم! یعنی چی؟ چی داری میگی؟ سرتاش فیلم را بهش نشون میده که جرن با دیدن فیلم گریه میکنه و میگه آبروم جلوی همه رفت حالا باید چیکار کنم سرتاش میگه نه کسی که آبروش رفت من بودم چون همه میدونستن که با تو قرار می گذاشتم با خراب ترین دختر مدرسه. جرن بهش سیلی میزنه و گوشیش را روی زمین محکم میکوبد و از آن جا میره. زینب به ملاقات افه میره و او را در آغوش می گیرد و گریه میکند.

افه بهش میگه گریه نکن مامان وقتی اینجوری می کنی من حالم بد میشه و ناراحت میشم زینب میگه گریه من از ناراحتی نیست ازخوشحالیه! آفرین پسرم بهت افتخار می کنم که راستشو گفتی و دروغ نگفتی. افه به زینب میگه تو با بابا دعوا کردی؟ یک روز شنیدم که وقتی با هم حرف می زدیم به هم گفته بودیم که اگه من نباشم از همدیگه جدا میشین، حالا که من نیستم از همدیگه جدا میشین؟ زینب به افه میگه پسرم ما تا الان هم خیلی تو رو درگیر مشکلات و بحث های خودمون کردیم فقط می خوام اینو بدونی که هر اتفاقی بیفته و هر چیزی که بین من و بابات پیش بیاد من همیشه کنار توام و تورو تنها نمیزارم. او با شنیدن این حرف ها دلش گرم می شود و لبخندی به مادرش می زند زینب که خیلی وقت بود لبخند افه را ندیده بود خوشحال میشه و او را محکم می بوسد. دمت در خانه اش حسابی گرسنه هست ولی چیزی پیدا نمی کند برای خوردن او یاد سدات میوفته و میگه آدم باید یه حالی بپرسه یه سراغی بگیره هی من می خوام از اشتباهاتش چشم پوشی کنم میبینم نمیشه برای بخشیدن این کارهایش باید منو به رستوران جایی دعوت کنه همان موقع زنگ خانه به صدا در میاد و با باز کردن در سدات را می بیند که با یک خرس جدید و مقداری غذا به آنجا آمده و او حسابی خوشحال میشه و به داخل تعارفش می کند. آنها گرم صحبت هستند و غذای شان را می خورند چیزی نمانده که همدیگر را ببوسن که تلفن سدات زنگ میخوره و همسر سابقش بهش میگه دخترشان مریض شده. جرن در اتاق نشسته و به پیام هایی که از طرف پسرهای مدرسه شان به دستش می‌رسد را می خواند و گریه می کند آنها در پیام هایشان از رقص و بدنش تعریف کردند.

طغرل به دم در خانه ایشیل میره و از زینب میخواد تا با همدیگه کمی صحبت کنن ایشیل از این کار طغرل حسابی حرص میخورد و عصبانی میشه طغرل وقتی به داخل خانه میره به زینب میگه که من عصبانی بودم و مزخرفاتی گفتم سپس ازش معذرت خواهی می کنه و ازش میخواد که او را ببخشد و به خانه برگردد اما زینب میگه باز معلوم نیست چی تو سرت داری و ازش میخواد تا با گلش از آنجا بیرون برود طغرل قبول میکنه ولی تا همان لحظه آخر بهش میگه که پشیمونه و او را دوست دارد. بلوت پیش صدف میره و با دو کبوتر او را سوپرایز میکند صدف با دیدن کبوترها حسابی خوشحال میشه و از بلوت تشکر میکنه بعد از رفتن او کبوتر ها را به پدرش نشان می دهد. پدر صدف با دیدن کبوتر ها یاد خاطره ای از گذشته می‌افتد و رو به صدف لبخند می زند. جانان به خانه ایشیل رفته آنجا در حالی که برای زینب قیافه گرفته ازش میخواد تا وسایلش را جمع کند و به خانه او بیاید زینب خوشحال میشه و قبول میکنه سپس رو به ایشیل میگه تو دوست خیلی خوبی هستی من نمیدونم چه جوری باید خوبی هاتو جبران کنم و از کمکی که بهم کردی تشکر کنم او با شنیدن این حرف ها از زینب خجالت میکشه و عذاب وجدان میگیرد.‌‌‌…..

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا