ُ خلاصه داستان قسمت ۴۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
با ورود دوعان و هلال به عنوان زن و شوهر در مجلس ییلدیز و اسما حسابی شوکه شدن. دوعان پشت تریبون میره و از همه تشکر میکنه که تو این روز قشنگ اونارو تنها نگذاشتن. ییلدیز و اسما در حال رفتن از اونجا هستن که دوعان میره پیشش و ییلدیز میگه واسه من نمایش راه انداختی، فکر میکنی من با این چیزا ناراحت میشم؟ آنها باهمدیگه کمی بحث میکنن و در آخر دوعان باهاش تهدید آمیز حرف میزنه که ییلدیز میگه الان منو تهدید کردی؟ باید بدونی که اصلا واسم مهم نیست و از اونجا میره. کومرو پیش دوعان میاد و میگه بابا خیلی نمایشو بزرگ نکردی؟ دوعان میگه بیا بریم خونه حرف بزنیم. کومرو بهش میگه بابا اول ییلدیز حالا هم هلال؟ دوعان میگه این فرق داره فقط نمایشه! کومرو میگه از کجا معلوم بعدا نخواد واقعا باهات ازدواج کنه؟ دوعان بعد از آروم کردن کومرو بهش میگه بیا بریم پیش مهمونها کومرو با دیدن آلتای او را با دوعان آشنا میکنه. سپس هلال میره پیش آلتای و بعد از معرفی کردن خودش ازش میپرسه شما دوست پسر کومرو هستین؟ التای میگه نه فقط دوستیم، هلال میگه فکر میکردم که کومرو تو همچین مراسم هایی هرکسیو دعوت نمیکه! ییلدیز با عصبانیت تو خونه در حال قدم زدنه و در آخر به اندر زنگ میزنه و میگه یه خبر بد دارم اندر میگه چیشده؟ ییلدیز میگه دوعان آزاد شده اومده خونه بغلیو اجاره کرده الانن نامزدیشه! اندر شوکه میشه و میگه چی؟ یعنی چی؟ ییلدیز میگه نمیدونم چجوری اینجوری شد! اندر میگه خیلی خوب باشه فردا رو در رو باهم صحبت میکنیم فعلا برو استراحت کن تا ببینیم فردا چیکار کنیم. جانر پیش اندر میاد و بعد از فهمیدم ماجرا میگه آبجی دیر یا زود میاد سراغت، کاری که باید انجان میدادی و نکردی! اندر میگه نکردم نه نتونستم که بکنم جور نشد! سپس یادش میاد وقتی به ملاقات اندر رفته بود دوعان بهش میگه تو هم تو اون ماشین بودی میتونی منو بیاری از اینجا بیرون اندر میگه پس لنگ من شدی! دوعان میگه میتونی بری بگی که اونجوری که ییلدیز میگه نیست و تو اونجا شاهد بودی!
اندر میگه در ازاش چی گیر من میاد؟ دوعان میپرسه چی میخوای؟ اندر میگه فکر میکنی چی میخوام؟ اندر با یادآوری این ملاقات استرس میگیره و جانر میگه تو سهام گرفتی ازش ابجی ولی اونو از زندان نیاوردی بیرون! سپس میگه بیا بربم بخوابیم فردا صبح درباره اش فکر میکنیم. فردای آن روز کومرو از ورزش اومده که هاندان میپرسه دیشب خوش گذشت؟ کومرو میگه عالی بالاخره نامزدی بابام بوده هاندان جا میخوره و میگه چی؟ کومرو میگه نمیدونستی؟ بابام ازاد شد دیشبم با هلال نامزد کرد هاندان با ترس میگه آزادی مشروط دیگه؟ کومرو میگه نه تبرئه شد! خیلیم عصبانیه از دست همه کسانی که نرفتن ملاقاتش هاندان با ترس از اونجا میره. اندر پیش ییلدیز میره و اونا باهمدیگه درباره وضعیت پیش اومده صحبت میکنن و میگه اصلا این وضع خوب نیست. بعد از رفتن اندر، ییلدیز و اسما سر میز صبحانه نشستن که اسما میره تو تراس و با دیدن هلال باهاش کمی کل کل میگنه و طعنه میزنه در اخر میگه میخواستم بگم صبحانه نوش جونتون ولی میدونم که نمیشه به جاش کوفتتون میشه و از اونجا میره. بعد از خوردن صبحانه ییلدیز دخترش ییلدیزسو را پیش دوعان میبره و دوعان با دیدن دخترش حسابی خوشحال میشه و نمیتونه ازش چشم برداره اما وقتی میبینه در بغلش غریبی میکنه به ییلدیز میگه همه اینا مقصرش تویی! انها سر این موضوع باهمدیگه دوباره بحث و دعوا میکنن. هلال آنها را میبینه و با کلافگی میره پیش مراد تو تراس و میگه هرجور که شده باید اون ییلدیزو از دوعان دور کنیم.
مراد بهش میگه هلال مثل اینکه باورت شده! اینا همش یه بازیه! هلال میگه اگه بازیه پس بازیه منه منم بهت میگم چیکار باید بکنی! من این بازیو به واقعیت تبدیل میکنم اونوقت واسه تو خیلی بد میشه! مراد با کلافگی از اونجا میره. هاندان تو شرکت به جمال میگه چیکار کنیم؟ دوعان با منم کار داره به نظرت اره؟ خیلی بد شد! جمال میگه انقدر مشکلات داره که به شما نمیرسه در ضمن شما هرکاری هم که کرده باشین مادر دخترشونین با شما کاری نداره خیالتون راحت. دوعان به جمال میگه من نمیرم شرکت نمیخوام سریع برم تو برو به جای من ببین تو این مدت چه اتفاق هایی افتاده گزارش ریز به ریز بیار. جمال به اتاق امور مالی تو شرکت میره و از مدیر اونجا تارخ میخواد تا تمام حساب هایی که میخواد را بهش بده هاندان به ا نجا میره که با جمال روبرو میشه سپس به اتاق اندر میره و بهش میگه با دوعان چیکار کنیم؟ جمالو فرستاده تو امور مالی داره همه چیزو میکشه بیرون! اندر میگه خوب بکشه ما دو سال شرکتو به خوبی ادامه دادیم مگه کاری کردیم که بترسیم! هاندان میگه خوب من یه مقدار پول برداشتم اندر میگه آهان منظورت همون دوتا ماشینیه که دم در گذاشتی! سپس به اندر میگه تو هتلو چیکار میکنی؟ اندر میگه یه کاریش میکنم! امیر برای اینکه کومرو و جانر را روبرو کنه به کومرو زنگ میزنه و میگه چیشد؟ غرفه آماده ست پس کجایی؟ و ازش میخواد کیف هاشو بیاره و خودشم بالاسر غرفه اش باشه کومرو قبول میکنه و میگه تا نیم ساعت دیگه میام. وقتی میره میبینه امیر نیست و جانر باهاش حرف میزنه درباره طرح های کیف، کومرو خوشش میاد و میگه میتونیم ایده های جالبی بگیرم ازت سپس ازش دعوت میکنه تا شب بره خونشون و درباره طرح کیف حرف بزنن. شب اندر وقتی میفهمه میخواد بره اونجا حسابی خوشحال میشه و میگه خوبه وقت زیاد باهم بگذرونین…..