ُ خلاصه داستان قسمت ۴۲۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۲۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۲۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
زینب به داخل خانه ییلدیز میره که ییلدیز از دیدنش جا میخوره و سورپرایز شده و همدیگرو در آغوش میگیرن. زینب میپرسه که مامان کجاست؟ ییلدیز میگه رفته بیرون. زینب با اندر و سادایی هم سلام میکنه. اونا به تراس میرن و زینب به ییلدیز میگه تو از کجا فهمیدی که من ازدواج کردم؟ ییلدیز میگه البته تو باید میگفتی به خواهرت که ازدواج کزدی ولی حالا مارو ول کن که چجوری فهمیدیم! اندر یهو بهش میگه ببین شوهرت رفتن میخواد ازت طلاق بگیره و به ما گفته که کارو تموم کنیم اون موقع بود که فهمیدیم شوهر توعه! زینب جا میخوره و میگه چی؟ چطور ممکنه؟ ییلدیز میگه تو کی ازدواج کردی باهاش؟ چیشده؟ تو هیچوقت بی فکر عمل نمیکردی چیشده؟ زینب میگه فقط خواستم یخورده بی فکر عمل کنم دیگه چه میدونستم اینجوری میشه! بعد از چند دقیقه امیر و جانر به اونجا میان و آیسل با دیدنشون جا میخوره و میگه شما هم برین تو تراس یه سورپرایز منتظرتونه! اونا وقتی میرن به تراس هم با دیدن زینب اونا سورپرایز میشن هم ییلدیز و اندر با دیدن اونا. اندر و ییلدیز میگن شما چجوری آزاد شدین؟ اونا میگن نمیدونیم یه نفر انگار پرداخت کرده همگی تو فکر فرو میرن. هاندان به شرکت انگین میره که میبینه اندر هنوز نرفته سرکار واسه همین میره تو اتاق انگین و بهش میگه اندر از روز دوم کاری چرا هنوز نیومده؟ و شروع میکنه به چغلی کردن که انگین میگه خوب ازم اجازه خواست منم بهش اجازه دادم تو هم خواستی بیا بهم بگو! ییلدیز به بقیه میگه بیاین مامانمو سورپرایز کنیم نمیدونه که زینب اومده اونا میپرسن چجوری؟ ییلدیز نقشه را بهشون میگه.
آلتای به کومرو زنگ میزنه و میگه دارم میرم پیش مامانم ولی یه مشکلی هست که همش سراغ تورو میگیره خواستم ببینم وقت داری باهم بریم؟ کومرو تایید میکنه و میگه نزدیک شدی بگو که بیام پایین. جانر به خانه اونا میره و کومرو با دیدنش حسابی خوشحال میشه و جانر میپرسه کار چطور پیش میره؟ کومرو میگه فروش حسابی خوبه باید بریم سراغ طراحی های دیگه جانر میگه باهم درستش میکنیم. اسما به خانه برمیگرده که با دیدن جانر و امیر سورپرایز میشه و میگه چقدر زحمت کشیدیم که شما آزاد بشین! اندر میگه ولی نتیجه کار ما نیست نمیدونیم کی وثیقه را داده. ییلدیز میگه مامان واست بسته اومده گذاشتم تو اتاق برو ببین چیه اسما میگه حتما از طرف زینو هستش و با خوشحالی میره که با زینو روبرو میشه اونا با خوشحالی همدیگرو در آغوش میگیرن و از دلتنگیشون به هم میگن. اندر وقتی به شرکت میره هاندان به اتاقش میره و باهاش درباره دیر اومدنش بحث میکنه که اندر میگه تو نگران نباش من حتی دیر هم بیام بفهمه ی کارهام میرسم سپس منشی میاد و میگه آقا موسی رسیدن اندر میگه ۵ دقیقه دیگه بفرستش تو اتاق انگین. اندر میره پیشش و میگه چند دقیقه دیگه یکی از بهترین خیاط ها که برای بیزینسمن های مشهور لباس میدوزه میاد تا اندازه هاتو بگیره. موسی وارد اتاق میشه و شروع میکنه به گرفتن اندازه های انگین. هاندان به جمال میگه این اندر داره همه چیزو به نام خودش میکنه کم کم خودشو تو دل داداشم جا میکنه بعد اگه ازدواج کنن همه ی ثروت داداشمو بالا میکشه! جمال میگه آرایشگاه پیدا کنم؟ هاندان تایید میکنه. هاندان به اتاق انگین میره و پیشنهاد آرایشگاه را میده که انگین میگه نمیخواد چون اندر خانم به فکر اینم بوده هاندان حرص میخوره. امیر و جانر میگن باید بفهمیم که کی وثیقه را گذاشته واسمون سپس متوجه میشن که کار کومرو بوده اونا حسابی تعجب میکنن. به دوعان خبر میدن که کومرو خانم از حساب شرکت ۴۰۰تا برداشته اونم نقد دوعان جا میخوره و میگه چرا باید همچین کاری کنه! و بهش زنگ میزنه.
کومرو بهش میگه که به ملاقات مادر آلتای رفته بودم و الانم دارم برمیگردم خونه دوعان ازش میخواد تا با آلتای به شرکت بیاد. هلال تو اتاقش به ماه میگه باید کومرو را هرجور شده بکشم سمت خودم چون هاندان هم اومده خونمون دشمنام دارن زیاد میشن تو خونه باید کورمرو را حداقل بیارم سمت خودم و ازش میخواد کومرو رسید خبرش کنه. کومرو وقتی میرسه اول هلال میره پیشش و ازش میخواد اگه به مشکلی خورد به اون بگه تا درستش کنه اما کومرو میگه من ترجیح میدم به بابام بگم و چیزی بینمون نباشه تا اینکه آتو بدم دست تو و به اتاق دوعان میره. او باهاش حرف میزنه و بین صحبت هاش متوجه میشه که پولو برداشته بوده تا وثیقه جانر و امیر را پرداخت کنه اول ناراحت میشه و سپس بهش میگه آفرین بهت که تو فکر کمک کردن به بقیه ای کومرو خوشحال میشه که پدرش ناراحت نیست از دستش. شب ییلدیز و اسما با زینب حرف میزنن و ازش میخوان تا با رفعت قرار بزاره و به خاطر اونا هم که شده ازش پول بگیره بعد طلاق بگیره چون اوضاع مالیشون اصلا خوب نیست زینب قبول میکنه. زینب با رفعت قرار میزاره و به رستوران میره. رفعت خودشو میزنه به اون راه که نگرانش شده بود اما زینب میگه من از همه چیز خبر دارم و به یه شرط اون توافق نامه ازدواجو امضاء میکنم که ۱۰ میلیون بدی وگرنه میرم دادگاه همه جیزو میگم و نصف داراییتو میگیرم که البته یخورده زمان میبره! فکراتو بکن بعد خبر بده بهم و از اونجا میره. جانر إه اندر میگه که کسی که وثیقه شونو داده کومروست او شوکه میشه و میگه مطمئنی؟ سپس اندر خوشحال میشه و میگه سرمایه گذاریمون داره جواب میده!…