ُ خلاصه داستان قسمت ۴۷۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۷۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
توچه با شنیدن حرف های جولیا میگه نمیدونستم اینجوری دوعان با ییلدیز آشنا شده! زینب بع خانه دوعان میره و به ازگی میگه میخوام با کومرو حرف بزنم کومرو با عصبانیت پیشش میره و بهش میگه با چه رویی اومدی اینجا؟! زینب میگه اومدم به خاطر سلیم فقط بگم ماجرا چیه میخوای بشنوی یا نه؟ کومرو باشه حرف بزنیم زینب میگه دیشب سلیم بهم زنگ زد گفت حالم خوب نیست برم پیشش تا باهم حرف بزنیم کومرو با کلافگی میگه چرا هرسری اعصابش خورده به تو زنگ میزنه؟ زینب با کلافگی میگه چمیدونم اینو دیگه از خودش بپرس! سپس میگه من همونجا خوبم برد سلیم هم منو بیدار نکرده بود خودش رفت تو اتاقش خوابید صبح که بیدار شدم جا خوردم که اونجا خوبم برده بود خواستم اونجارو تمیز کنم که فنجون قهوه اش ریخت روم منم رفتم لباس سلیمو برداشتم بپوشم تا لباسمو که شستم خشک بشه بعد برم که تو اومدی! سپس بعد از گفتن حرفاش از اونجا میره. جولیا به دوعان زنگ میزنه و میگه که ییلدیز به خاطر پولت میخواد باهات ازدواج کنه میخوای امتحانش کن بهش بگو که اصلا پول نداری ببین چیکار میکنه من فقط نگران توعم! دوعان ازش تشکر میکنه و میگه بعدا درباره اش حرف میزنیم. جولیا با خودش میگه حالا با این شکی که انداختم تو جونت ببینم راحت میتونی بگذرونی یا نه!
اندر به اونجا میره و درباره شراکتی که باهمدیگه داشتن حرف میزنه جولیا میگه کارتو نتونستی خوب انجام بدی دارن باهم ازدواج میکنن پس از طرف من قرارداد فسخ شده! اما رو حرفم هستم هروقت پول کم آوردی و کمک خواستی من هستم! اندر حسابی بهش برمیخوره اما به روی خودش نمیاره وقتی به خونه میره به جانر ماجرارو میگه و میگه باید اطرافیانشو ازش بگیرم! حتما یه آتویی چیزی داره بگرد اونو پیدا کن! کومرو به پیاده روی رفته که سلیم اونجا پیشش میره تا باهاش حرف بزنه اما کومرو باهاش دعوا میکنه و بعد از بحث ازش میخواد بره. ییلدیز به خودش میگه باید به فکر کومرو هم باشم سپس میگه یه فکری زد به سرم شب مهمونی میگیرم و عطاری برای شام دعوت میکنم تا با کومرو آشنا بشه. ییلدیز پیش دوعان میره و بهش میگه دوعان میگه به این که فکر نمیکنی با کومرو آشناش کنی؟ ییلدیز خودشو میزنه به اون راه و میگه نه بابا ولی فکر بدیم نیستا! سپس میره اتاق کومرو تا بهش خبر بده. کومرو وقتی میبینه ییلدیز اونجاست میفهمه که پیش پدرش برگشته او بهم میریزه سپس ییلدیز ازش میخواد حاضر بشه چون مهمون دارن و به خودش برسه.
زینب به خانه هاندان میره و بهش میگه یه برنامه برای انگین ترتیب دادم که از خیرین هم دعوت کردم اما جایی که میخوام بگیرم یه فرداشب خالی داره با یه جا تو سه ماه دیگه هاندان میگه فرداشبو رزرو کن من مهمونارو دعوت میکنم. عطا میاد و همگی سر میز شام هستن عطا از خودش و زندگیش میگه و با کومرو گرم صحبت میشه. بعد از شام عطا از دوعان و ییلدیز میپرسه برای دومین بار میخواین ازدواج کنین؟ آنها تایید میکنن که عطا میگه ازدواج تو این دوره زمونه خیلی سخته چه برسه اونم دوبار با یه نفر! بحث پول و عشق میشه که دوعان میپرسه تو چی ییلدیز؟ عشق یا پول؟ کومرو میخنده و میگه معلومه الان میگه عشق نمیتونه اینجا پول بگه که! ییلدیز میگه من خودم این همه مال و اموال دارم به پول چیکار دارم آخه معلومه میگم عشق کومرو خنده معنی دار میکنه. فردای آن روز دوعان حرف های جولیا و ییلدیز را مرور میکنه سپس به مته میگه از این به بعد ییلدیز یا اطرافیانش چیزی درباره من پرسیدن این چیزی که الان بهت میگمو بهشون میگی! جولیا نقشه ای داره و به توچه میگه امیر شغل داره الان؟ توچه میگه نه الان بیکاره جولیا میگه بگو بیاد سرپرست کارگرها بشه اینجوری پیش خودته و از ییلدیز دور میشه ولی حرفی از کار نزن اول بگو دلتنگت میشم میخوام پیشم باشی و این کارم بدون اینکه از من اسمی بگی بگو بهش توچه قبول میکنه و جولیا لبخند میزنه….