ُ خلاصه داستان قسمت ۴۷۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۷۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
سادایی با جانر به همراه عطا لباس های پینت بال را پوشیدن و وارد مزرعه جولیا میشن. ادم های جولیا آنهارو گیر میندازن و میگن اینجا چیکار میکنین؟ سپس با خودشون به طرف اصطبل میبرنشون. آنها به امیر خبر میدن که چند مرد غریبه را پیدا کردن تو مزرعه. امیر با دیدن اونا جا میخوره و میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ سادایی بحث را عوض میکنه و میگه داداشم! چقدر این کت و شلوار بهت میااد! امیر به افرادش میگه شما برین من میشناسمشون خودم رسیدگی میکنم. بعد از چند دقیقه جولیا با توچه به اونجا میان و میگن چخبره؟ با این همه امنیت چجوری اومدین داخل؟ سادایی با خنده میگه پس انگاری اونقدرها هم که میگین امنیت نداره اینجا و میخنده جولیا به امیر میگه نمیخوام دیگه این اتفاق بیوفته! زینب به هتل سلیم رفته و تو لابی با همدیگه شروع میکنن به حرف زدن وقتی همدیگرو بغل میکن اصلان که به دستور جولیا اونارو زیر نظر داشت سریعا عکس میگیره و از اونجا میره. اندر به یک یه برنامه تلویزیونی دعوت شده و اونجا درباره کارش حرف میزنه که یکدفعه یه خبر پخش میشه که طرح های اندر برای جواهراتش کپی و دزدیه اندر جا میخوره و نمیدونه باید چیکار کنه واسه همین از مجری میخواد تا پیام بازرگانی پخش کنه و میگه این خبرو تکذیب میکنه اصلا اینجوری نیست٬
ییلدیز، به مکانی که دوعان اونجا رفته میره و با یه فضای رمانتیک که با گل و شمع تزیین شده روبرو میشه دوعان بهش میگه پس انقدر حالت خوب شده که اومدی تا اینجا! سپس ییلدیز و دوعان میخندن و همدیگرو در آغوش میگیرن سپس دوعان پیشنهاد رقص میده بهش و شبی به یاد ماندنی را سپری میکنن. فردای آن روز ازگی برای کومرو یه پاکت میبره و میگه این برای شما اومده کومرو با باز کردن پاکت با عکس های زینب و سلیم روبرو میشه و بهم میریزه. او با جانر تو ساحل قرار میزاره و بهش عکسارو نشون میده و میگه من دیگه نمیتونم میخوام واسه همیشه سلیم از زندگیم بره! و ازش میخواد تا تو نقشه ای که کشیده همراهیش کنه و ازش میخواد اول خوب درباره اش فکر کنه چون مجبور نیست قبول کنه جانر میگه قبوله کومرو میپرسه من که هنوز چیزی نگفتم! او میگه مهمه نیست همه جوره پیشتم آنها همدیگرو درآغوش میگیرن. اندر تو خونه حسابی حرص میخوره و به هاندان میگه من مطمئنم که این ماجرا زیر سر جولیاست اون این کارو کرده! جانر به اونجا میاد و میگه کومرو پیام داده و همه رو برای صبحانه خونشون دعوت کرده هان آن میگه آخجون من برم حاضر بشم.
او به اتاقش میره و به جولیا زنگ میزنه و میگه چیزی که خواستمو عملی کردی؟ جولیا میگه آره هاندان جون دیگه نمیتونن باهم باشن. همه به خونه دوعان رفتن که کومرو به سلیم زنگ میزنه سلیم جا میخوره و با خوشحالی جواب میده که کومرو میگه واست یه خبر دارم و میگه پشت گوشی باشه تا سورپرایز بشه او پیش بقیه میره و میگه من میخوام یه چیزیو بهتون بگم سپس میگه من منتظر اومدن یه بچه ام! همگی سوکه میشن و سلیم حسابی خوشحال میشه که کومرو میگه و پدر بچه ام جانر هستش و ما میخوایم باهم ازدواج کنیم همگی بیشتر شوکه میشن و با دهانی باز نگاهشون میکنن سلیم عصبی میشه و انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرش. دوعان با عصبانیت میره و اندر حسابی خوشحال شده و اونارو در آغوش میگیره. بعد از چند دقیقه همگی به خانه هاشون میرن و کومرو میره پیش دوعان تا باهاش حرف بزنه و آرومش کنه دوعان بعد از کمی بحث کردن بهش میگه آخه من از دست تو چیکار کنم؟ و بغلش میکنه. اندر تو مسیر برگشت قربون صدقه جانر برادرش میره و میگه خیلی خوشحالم کردی بهترین اتفاقی بود میتونست بیوفته! وقتی به خانه میرسن اندر درباره اسم بچه هم تصمیم گرفت و جانر از این کارهاش احساس خطر میکنه. جولیا پیش سلیم میره و او بهش میگه که باور نمیکنم که اصلا کومرو باردار باشه حتی اگه هم باشه اون به احتمال زیاد بچه منه و من نمیزارم بچه مو بگیرن ازم! و تو فکر میره….