خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال نیکان
سیامک در حال بیرون رفتن از خانه است و با مامان پری حرف می زند و ازش می خواد کیان رو هم بیدار کنه تا همه با هم برن که مامان پری قبول نمی کنه و میگه بچم دمغ و افسرده میشه و در آخر ازش می خواد یکم تلاش کنه تا حال خواهرش بهتر شه که سیامک میگه بعد از ملاقات میرم پیش سیروس و حالشو می گیرم که چرا اونا رو از خونه بیرون کرده که مادرش بهش اجازه نمیده و جلوش و می گیره.
سیامک و نیکان با هم راهی می شوند تا به ملاقات بروند که مهتاب نیکان جلوشون و می گیره تا باهاشون حرف بزنه و از سیامک بابت بازگشتش تشکر می کنه و ازش خواهش می کنه پاکتی را به دست سیما برساند و رو به نیکان میگه به مادرت بگو هر کاری ازم بربیاد برای مادرت انجام می دم و می رود.
سیامک و نیکان برای ملاقات سیما به زندان رفته اند و سیامک از نیکان می خواد که گریه نکنه و جلوی خودش را نگه دارد و به مادرش روحیه بده.
بعد از نیکان، سیامک پیش سیما میره و به بی تابی های او گوش می کند و دلداری اش می دهد، سیما اصرار داره که قصاص میشه اما سیامک میگه که مهتاب برات یه نامه آورده و می گفت که هر کاری می کنه تا تو آزاد شی…
سیما نامه مهتاب را از ممدکاری گرفته و با خانمی که آن جا است حرف می زند که یکی از خانم ها با ذوق میاد و میگه بابام اومده ملاقاتم برام سند آورده و یه وکیل هم گرفته تا کلا کارم تموم شه.
مهتاب در بیمارستان با خانمی تماس گرفته و در خصوص طرح رایگان خانه بهداشت صحبت می کند و بعد از گرفتن اسم و آدرس تلفن را قطع می کند.
سیامک به دیدن ارژنگی وکیل سیما رفته تا درباره شرایط خواهرش سوال بپرسد که او میگه فعلا باید صبور باشید تا عدله مناسب را در مقابل این غافل گیری مسعود پیدا کنیم که سیامک اصرار داره تا کاری بکنه که او میگه باید برید رضایت شاکی را بگیرید و بعد از آن داستان هک کردن ایمیل مسعود را به ارژنگی میگه که او بهم می ریزه و میگه چرا همه چیز و نصفه نیمه میگید و بدون هماهنگی من کاری می کنید و مشخصه جا خورده ولی خودش را کنترل می کند.
مهتاب به دیدن خانم صفدر رفته و ازش می پرسه جهان برای چی به شما پول داده که او میگه شما مهمان منی لطفا برای من دردسر درست نکنید که مهتاب قبول می کنه و میگه فردا که پلیس اومد سراغت اون موقع مجبور میشی همه چیز رو بگی…
زن صفدر ترسیده میگه از روزی که صفدر این بازی و شروع کرده من یه روز خوش ندیدم، صفدر تو دادگاه اونی و گفته که ارژنگی ازش خواسته و آقا مسعود اونقدام گناه کار نیست که مهتاب شوکه میشه ولی حرفی نمی زنه.
مسعود در حال شستن دست و روشه که جهان میره ازش می پرسه اون مدارکی که از نیکان گرفتی چیه و چرا نمیری دادگاه و از دهنش اسم مهران می پره بیرون که یهو مسعود می فهمه یه طرف ماجرا مهران و کاملا جا می خوره.
مسعود شروع به تعریف کردن تحقیقات داروییش در زمان دانشگاهش می کنه و میگه همه چیز خوب بود تا وقتی که تهدیدا شروع شد که متوقفش کردم تا همین سه سال پیش و تنها کسی که می دونست ارژنگی بود و جهان میگه پس فکر می کنی کار ارژنگیه و بعد هم به مسعود تاکید می کنه که صبر اینا زیاد نیست…
حسام در حال صحبت کردن با تلفن است و به مهندس میگه با طرحی که می فرستم براتون کلی فروشتون میره بالا و ازش خواهش میکنه تا کمی زودتر باهاش تسویه بکنند.
حسام با ماشین به راه می افتد و وسط راه خانمی را نیز سوار می کند.
نیکان با تلفن صحبت می کند و حدیث ازش می خواد که مدارکشو بفرسته تا توی مسابقه شرکت کنه که او میگه نمی خوام و ازش می خواد دیگه راجب حسام باهاش حرف نزنه.
حدیث بلافاصله به حسام زنگ می زنه و به او حرف های نیکان و میگه که حسام میگه خودم درستش می کنم، کمی بعد مسافر دیگری سوار ماشین او میشه و کیسه ای که عقب افتاده را بهش می دهد.
مسعود به سراغ جهان رفته که می بینه اون هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیده که دو نفر از نگهباناشون به سراغش میرن و او را از اتاق بیرون می برند که معلوم میشه جهان خودش را به مردن زده و در اصل با اونا هم دسته…
حسام کیسه ای که تو ماشینش افتاده را با می کند که متوجه میشه پر طلاس و توی فکر فرو میره.
حسام به خونه رفته که حدیث از پنجره باهاش حرف می زنه و حسام بهش میگه به حدیث بگه که یه بخشی از پول شاکیای مادرش و جور کرده و می رود.
ارژنگی به سراغ جهان رفته و جهان بهش میگه فرمول دست مسعود نیست و دست یه خانومه، مسعود تنها پوشش بوده، بعد هم میگه به شرطی که دیگه با خودم و زنم و شرکتم کاری نداشته باشید، میرم سراغ شخص اصلی و کارارو انجام میدم، ارژنگی هم ناچارا قبول می کنه.
مسعود همچنان تو اتاقی که حبس شده راه میره و از چهره اش مشخصه که نگرانه…