ُ خلاصه داستان قسمت ۴۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
اندر با ییلدیز تو رستوران هستن و اندر بهش میگه این که الان این شدی من باعثش بودم حتی ازدواجت با دوعان! آنها باهمدیگه در این باره صحبت و کل کل میکنن. اسما و سادایی به خانه مادر عطا میرن و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه که بهم حق بدین به خاطر کار دیسکوش نگران دخترم بودم! مادر عطا میگه فکر کردی من دوست دارم این کارشو؟ اون پسر یه تاجر معروفه نمیره پیش پدرش کار کنه که! اسما و مرال خانم هردو د باره کار عطا باهاش دعوا میکنن که عطا جا میخوره و میگه الان چی شد؟ چجوری بحث عوض شد ریختین رو من؟ سپس تصمیم میگیرن زینب را سورپرایز کنن و رابطه اش با عطا دوباره درست بشه. اندر به ییلدیز میگه به هرکسی پیشنهادی که به تو داده بودم بدم با کله قبول میکنه چون شانس یکبار در خونه آدمو میزنه سپس امتحان میکنن و به گارسونی که اونجاست اندر پیشنهاد کار با حقوق ۳برابر میده اون زن قبول نمیکنه و میگه پیشنهاد کاریتونو به ایمیل وکیلم بفرستین بررسی میکنم و میره. اندر جا میخوره و ییلدیز میگه دیدی همه مثل من که اسکل نیستن با همون بار اول قبول کنن! مراسم خیریه کومرو و جانر شروع شده.
اونجا عطا با مادرش و اسما و سادایی پیش زینب میرن و اونجا مرال به زینب میگه که لازم نیست خجالت بکشه زینب میپرسه منو بخشیدین؟ او میگه تو که کاری نکردی از دست مادرت عصبی بودم که اونم تموم شد رفت آنها همدیگه رو بغل میکنن. سپس برنامه شروع میشه و اولین تماس تصویری دوعان ییلدریم هستش که ۱۰۰میلیون به خیریه کمک میکنه نفر بعدی طبق نقشه ای که کومرو و جانر کشیدن تونجای هستش. او تلفن را برمیداره و ۱ میلیون کمک میکنه اما کومرو میگه البته ۱ میلیون هم قبلا گفته بودین دیگه یعنی ۲میلیون درسته؟ تونجای مجبور میشه قبول کنه. ییلدیز و اندر باهم صحبت میکنن و اندر بهش میگه میدونی اگه پیشنهاد منو قبول نمیکردی چی میشد؟ سپس براش تصویر سازی میکنه که تو با فردی به اسم ارسین ازدواج میکردی درسته پولدار بود ولی یه عوضی به تمام معنا بود سپس ییلدیز فکر میکنه به اون اوضاع که مادر ارسین مدام بهش گیر میده و ازش کار میکشه، از طرفی ارسین با معشوقه اش به ییلدیز در حال خیانت کردنه. او اصلا با ییلدیز یه مسافرت هم نمیره و با پول هایش یا برای معشوقه اش خرج میکنه و باهاش میره مسافرت یا برای مادرش خرج میکنه در حالیکه ییلدیز پول واسه خرید یه کیف پول هم نداره.
در آخر ارسین با دوست دخترش فرار میکنه و هرچی طلبکار داره میریزه سر ییلدیز او هم مجبور میشه به خانه مادرش برگرده و تمام اسباب اثاثیه اش را بفروشه تا کمی از بدهیارو بده. او شانس میاره و دوباره سرکار قبلیش مشغول به کار میشه که دوباره اندر را میبینه اونجا و ازش میخواد تا بهش کار بده اندر اول قبول نمیکنه اما در آخر میپذیره و کاری میکنه با قصاب محله شان ازدواج کنه. اندر با این سناریویی که نوشته حسابی میخنده اما ییلدیز میگه بزار با دید من هم به سناریو نگاه کنیم و برای اندر تعریف میکنه که وقتی باهاش همکاری نمیکنه تو طلاق گرفتن از شوهرش اندر به جرم قتل هالیت میوفته زندان و وقتی آزاد میشه با جانر تو یه خونه پایین محله زندگی میکنه و مجبور میشه کار قبلی اونو تو رستوران پیش ببره. اندر یه روز ییلدیز را میبینه و پیشش میره و ازش کار میخواد اون هم اندر را به عنوان پیش خدمه تو خونه اش میبره. زینب متوجه میشه که او به دوعان نظر داره و به ییلدیز میگه ییلدیز هم نقشه میکشه و اونو با یه لحاف دوز مزدوج میکنه سپس ییلدیز میخنده و اندر حرص میخوره و میگه خیلی مسخره ست…..