خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۱۴ سریال ترکی حلقه
ایلهان به آدام میگه حرف هایی که زدم فهمیدی؟ فقط باید حواست به این دوتا دری که گفتم باشه سپس باهم میرن پیش افرادش و ایلهان بهشون میگه امروز روز آخر اسکندره باهمدیگه حقشو میزاریم کف دستش سپس وظیفه هرکسیو طبق نقشه میخواد بگه که جهانگیر با کان میان اونجا و ایلهان و آدام خوشحال میشن. آدام از کان میپرسه که چیشد راضی شد؟ کان میگه باهاش یخورده حرف زدم از طرفی ایلهان نقشه را برای جهانگیر تعریف میکنه. کان با دیدن نقشه و اطلاعاتی که جهانگیر بهش نشون داده با. حرف جمال میوفته که تزش خواسته بود یه چیزی واسش بیاره تا برای اثبات خودش به بالادستی هاش نشون بده، کان ازشون عکس میگیره و همان موقع برای جمال میفرسته و مینویسه که ایلهان قراره موقع جابه جایی اسکندر را بکشه. جمال سریع دستور میده و میگه بریم عملیات. کان میخواد بره که آدام میاد و میگه گوشیتو بده کان جا میخوره و میترسه که فهمیده باشه و میگه چرا؟ آدام میگه بده! گوشیتو بیار بالا! کان زیربار نمیره که جهانگیر میاد و میگه چخبره؟ آدام میگه گوشیشو نمیده جهانگیر ادامه میده گوشواره میزاریم اینجا تا از سیگنال ردمونو نزنن کان میگه خوب اینو از اول بگو و گوشیشو میزاره.
جمال با گروهش میخوان برن که اردال با بهار به اونجا میاد و به جمال میگه فکر کردم به دستور گوش دادی گذاشتی این پروژه را کنار! جمال میگه دارم میرم کان را بگیرم دیگه تموم بشه بره اردال میگه ما هم میایم سپس به بهار میگه تو هم بپوش جلیقتو. آدام تو مسیر کامیون حمل پول اسکندر وایساده و راه را بسته و وانمود میکنه که خراب شده وقتی راننده پیاده میشه با اسلحه به طرفش میرن و میگن که باید چیکار کنه واسشون سپس کان با جهانگیر تو اتاق تریلی میرن کنار پولها. اسکندر خوشحاله که ماشین پولهاش رسیده و با شنار میرن سراغ تریلی. وقتی آنها در اتاقک را باز میکنن با جهانگیر و کان روبرو میشن که اسلحه گرفتن به طرفش. گروه های پلیس از راه رسیدن و در حال رفتن به طرف ساختمانی هستن که کان آدرسشو داده بود. ایلهان از راه رسیده و با اسکندر کل کل و بحث می کنند. نیروهای پلیس به داخل میرن که کسیو نمیبینن، کان اونجا متوجه میشه که مسیر و لوکیشن تغییر کرده و تو فکر میره در آخر ایلهان اسکندر را میکشه و بهش شلیک میکنه. وکیل هارچ با رئیسش حرف میزنه و میگه که کار اسکندر تموم شد و دیگه مشکل نیست واسمون، رئیسش حمیرا مادر کان هست که با یه میکروفن خاص صداشو مردونه میکنه و بهش میگه منتظر دستورات بعدی باش.
مژده از دور تو ماشین منتظره تا ببینه چه اتفاقی داره میوفته که وقتی طول میکشه اسلحه اش را تو جیبش میزاره و داخل میره. او با دیدن پدرش میگه عمو ایلهان اومدم دست بوسی همگی جا خوردن و با تعجب نگاهش میکنن ایلهان دستشو میبره جلو که مژده میره پایین اما اسلحه را به طرفش میگیره و میاد بالا و افراد ایلهان هم اسلحه میگیرن سمتش مژده از یکی میخواد نگاه کنه پدرش مرده یا نه آنها با چک کردن نبضش میگن زنده ست ایلهان میپرسه اگه مرده بود چیکار میکردی؟ مژده میگه الان من و شما زنده نبودیم وقتی میفهمه هنوز زنده ست مژده به جهانگیر میگه من بابامو میبرم جهانگیر میگه باشه. تو مسیر برگشت جهانگیر از ایلهان میپرسه رئیس کیه ایلهان میگه نمیدونم جهانگیر میگه مگه میشه نمیدونی این همه سال واسه کی کار میکنی؟ او میگه نه لقب داره چنگیز خان سپس ازش خواهش میکنه که به کسی هیچی نگه از این اسم….