خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۱۵ سریال ترکی حلقه
حمیرا از اتاق بیرون میره که پیرمردی به اسم چنگیز بهش میگه پشت درن! اومدن منو بکشن! و درباره این موضوع با حمیرا حرف میرنه، حمیرا که میبینه مثل همیشه توهم زده عصبی میشه و بهش میگه نیست کسی نیست! حمیرا میگه چنگیر، لیدر گروه حلقه تا به الان کارهای زیادی کردی، شوهر منو کشتی و پسرمو ازم گرفتی! سپس بهش میگه دلم اصلا واست نمیسوزه و از اونجا میخواد بره که چنگیز داد میزنه اون درو باز نکن! این کارو با من نکن! اما حمیرا از اونجا میره. جمال به اتاق رئیسش میره که او بهش میگه عملیات با موفقیت پیش نرفت نه؟ سپس درباره حلقه باهاش حرف میزنه او میگه سر دسته شون شخصیه به اسم چنگیز که هیچکی ندیدتش حتی خود ایلهان و بقیه هم ندیدن تا حالا چنگیزو! بعد از کمی حرف زدن رئیسش میگه فکر نکنم بتونی از پسش بربیای و با موفقیت تمام بشه! و از اونجا میره. وکیل هارچ به چنگیز زنگ میزنه اما کسی برنمیداره سپس براش پیام میزاره و میگه نقشه خوب پیش نرفت، اسکندر هنوز زنده ست از یه راه دیگه جلو میریم. حمیرا سوار تاکسی میشه و میره. یکی از ماموران پیش جمال میره و میگه اسکندر تیر خورده جمال میگه از کجا میدونی؟ او میگه بردنش بیمارستان. بعد از رفتن مامور اردال به اونجا میاد و میگه اینا همش تقصیر توعه اسکندرو کان کشته اونو آزاد کردی اونم رفته انتقام باباشو گرفته!
آنها باهم میرن تو اتاق رئیسشون و او بهشون میگه یه فیلم به صورت ناشناس رسیده او فیلم، فیلم کشته شدن اون گارسون تو کشتیه اما جوری که خیاط دیده نمیشه اونجا. کان با آدام پشت در اتاق جهانگیر تو کارخانه هستن که جمال بهش پیام میده و میگه باید همدیگرو ببینیم سپس بهش زنگ میزنه که کان جواب میده و میگه دقیقه آخر آدرس عوض شد او میگه کاریه که شده برای جلوگیری از این اتفاق بابد همدیگرو ببینیم سپس از اونجا میره. تو اتاق ایلهان به جهانگیر میگه که چرا به مژده شلیک نکرده او میگه تو بودی شلیک میکردی؟ ایلهان تایید میکنه که جهانگیر پوزخند میزنه و میگه تو به اسکندر شلیک کردی چون دستور از بالا بود ولم کن بابا! آنها باهم کمی بحث میکنن. دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و به مژده میگه که عملش خوب بود مژده خیالش راحت میشه و به شنار میگه بره خیاطو پیدا کنه. گولای به خانه جهانگیر میره تا با حمیرا حرف بزنه. او سرزنشش میکنه که چرا بدون فکر رفته بیرون اگه میدزدیدنش یا کشته میشد چی؟ حمیرا میگه کار بانکی داشتم رفتم سریع اومدم اما گولای حرفاشو تکرار میکنه که حمیرا میگه باشه سری بعد بیشتر دقت میکنم.
شنار میره دنبال خیاط که یهو از پشت رو گردنش چاقو میزاره که شنار میگه اومدم دنبالتون چون مژده خانم ازم خواست گفت بهتون بگم با بهادر خان کار داره. بهار به کان زنگ میزنه و میگه کجایی؟ او میگه دارم میرم پیش جمال بهار میگه نرو میخواد دستگیرت کنه اون فیلم کشته شدن امراه دستشونه میخوان تو با جهانگیر. دستگیر کنن به جرم قتل کان میگه ما اونو نکشتیم کار خیاط بود چرا نمیفهمین؟! سپس بهار بهش میگه سیم کارتشو بسوزونه و از خودش بهش خبر بده. خیاط میره پیش مژده او ازش میخواد از پدرش مراقبت کنه اما او قبول نمیکنه و میگه کار من این نیست و از اونجا میره که مژده عصبی میشه. پلیس ها به خانه ایلهان میرن و سراغ جهانگیرو میگیرن و میگن که پسرشون به جرم جنایت تحت تعقیبه سپس تو انبار سراغ کان را هم میگیرن. ایلهان سریع به جهانگیر پیام میده و میگه پلیس دنبالشه. فردای آن روز اسکندر به بخش منتقل شده که مژده میره پیشش و میپرسه کار کی بوده؟ او میگه دستور از بالا بوده اونا دست از سر من برنمیدارن ازت میخوام مرافبم باشی مژده میگه باشه خیالت راحت خودم به حسابشون میرسم سپس به شنار و نوچه هاش میگه که اتاق باباش خالی نمونه اگه بلایی سرش بیاد هرجا برن پیداشون میکنه شنار میگه خیالتون راحت مژده خانم…..