خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۱۹ سریال ترکی حلقه
پدر ایرم با جهانگیر حرف میزنه و میگه باید درباره ایرم حرف بزنیم چند وقته متوجه شدم مثل همیشه نیست مجبور شدم ازت بپرسم که اتفاقی بینتون افتاده؟ چیزی شده؟ جهانگیر میگه منم متوجه شدم هردفعه میخواستیم باهم حرف بزنیم یهو ساکت میشه چیزی نمیگه! پدر ایرم میگه پس تو هم متوجه شدی! چاتای به خانه ی وکیل هارچ میره تا باهاش حرف بزنه اما هرچی میگرده کسیو پیدا نمیکنه سپس از آدم وکیل میپرسه که اون کجاست او که نمیدونه اون کیه میگه طبقه بالا منتظر بمونین تا بهشون اطلاع بدم. بعد از چند دقیقه تلویزیون روشن میشه و از طریق تماس تصویری با چاتای حرف میزنه و بعد از چند دقیقه میگه من از شما نمیترسم و این اعتماد به نفسم تو حرف زدن با شمارو حلقه بهم داده چاتای میگه حالا که نمیترسی خوب بیا رو در رو حرف بزنیم وکیل میگه دستور حلقه ست که از خودم محافظت کنم چون رفتار خشنی دارین. چاتای میگه من با تو طزف حساب نیستم بگو پدرم بیاد باهاش حرف بزنم او میگه این امر شدنی نیست ایشون نمیخوان شمارو ببینن و باهاتون حرف بزنن چاتای عصبی میشه و میگه هرچی من میگم همون میشه! وکیل تایید نمیکنه که چاتای عصبی میشه و تلویزیونو میشکند و بهش تیر میزنه سپس قبل از رفتنش تیری به پای آدم وکیل میزنه و میگه بهش بگو از این به بعد هرچی من میگم میشه و میره.
پسرخاله های آدم با کلی تنقلات و خوراکی به ملاقاتش اومدن آدم ازشون میخواد تا برن کارهای ترخیصشو بکنن چون دیگه نمیتونه اونجارو تحمل کنه جهانگیر از راه میرسه و میگه دکتر گفته دو روز دیگه هم باید بمونی اینجا سر سری نگیر از مرگ برگشتی! همون موقع مژده به اونجا میاد و از آنها تشکر میکنه وقتیکه باهم میگن و میخندن ایرم آنهارو میبینه و با ناراحتی از اونجا میره. جهانگیر دنبالش میره و میگه چیشد؟ ایرم گلگی میکنه که آره با من که نمیتونی حرف بزنی اما با دختر دشمنت میگی و میخندی کی با من خندیدی؟ یادت هست اصلا؟ آنها تو ماشین نشستن و باهمدیگه بحث میکنن که جهانگیر میگه تو از من چی میخوای؟ میخوای چیکار کنم؟ ایرم میگه تو فکر ببین یادت میاد اصلا که چیکار کردی واسم؟ در آخر میگه با من اصلا حرفم نمیزنی اگه برم صدای ضبط شده تو و بابامو تو تراپی گوش بدم تازه میفهمم چی بهت گذشته چی به چیه اصلا! جهانگیر جا میخوره و میگه مگه بابات صدارو ضبط میکنه؟ ایرم میگه چیشد؟ ترسیدی گوش کنم؟ او میگه نه فقط جا خوردم چون نمیدونستم.
کان پیش اسکندر رفته و ازش میخواد تا آدرسی از محل زندگی خیاط بهش بده اسکندر میگه میخوای چیکار؟ چیکارش داری؟ اون میگه هیچی مربوط به قبل میخوام ازش سوال کنم اسکندر میگه کسی نمیدونه اون کجا میمونه هرکی میدونه زنده نیست! سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه میزارم به خاطر کاری که قبلا باهام کردی زنده از اینجا بری بیرون تا باهم یر به یر بشیم. کان میبینه که چاتای همان مردی که تو خونه ایلهان دیده بودتش به اونجا اومده واسه همین به بهونه دستشویی میره سرویس. چاتای و نوچه هاش گوشی هاشونو دم در به آدم اسکندر میدن و به طرف دفتر کار اسکندر راهی میشن. کان موقع رفتن به بیرون گوشیشو میخواد بگیره که اشتباهی مال نوچه چاتای را برمیداره و شنودی که جمال بهش داده بود را اونجا کار میزاره سپس برمیگرده و میگه اشتباهی برداشتم و گوشیو میزاره مال خودشو برمیداره میره. تو اتاق کار اسکندر با چاتای در حال حرف زدنن که مژده به اونجا میره و تو صحبت های اونا شرکت میکنه. موقع رفتن چاتای کان که منتظرش بوده تعقیبش میکنه. اسکندر به مژده میگه چرا تو انقدر با چاتای صمیمی بودی؟ مژده لبخند میزنه و میره…..