خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۲۰ سریال ترکی حلقه
جهانگیر پیش دکترش پدر ایرم میره و بهش میگه که ایرم بهش گفته که میخواد صدای ضبط شده را گوش کنه تا شاید منو درک کنه دکتر جا میخوره و میگه چی؟ صدای ضبط شده چی؟ جهانگیر میگه ایرم گفت شما صداهارو ضبط میکنین! دکتر میگه فقط مریض های خاص برای تحقیق تو جزء اونا نیستی! و بعد از کمی حرف زدن درباره خوب نبودن حال ایرم از اونجا میره. ایلهان به جهانگیر زنگ میزنه و میگه باید بری از یه نفر مواظبت کنی خیلی واسمون منفعت داره تازه جبار و عارف هم میان اونجا سپس بهش گوشزد میکنه که اگه این آدم چیز خاصی گفت ناراحت نشه و باهاش کل کل نکنه جهانگیر میگه اگه آدم معمولی بود باید تعجب میکردم و قطع میکنه. مافوق جمال رفته پیش بهار و بهش میگه تو بازم باید به کار خودت ادامه بدی بهار به حرفاش گوش میده و میگه تعقیب کردن مافوقم کار درستی فکر نکنم باشه و انها باهم صحبت میکنن که جمال میره پیششون و میگه اومدی تبریک بگی؟ او میگه نه خواستم بگم کمک خواستین من هستم و میره. وقتی تو ماشینش برمیگرده پیام صوتی واسه یه نفر میفرسته و میگه بهار دیگه تحت فرمان من نیست و تو عملیات رفته گفتم در جریان باشین.
چاتای با نوچه اش میره به یه کلبه و سراغ خیاطو میگیره. او با یه چاقو ن چه اونو تهدید میکنه که خیاط میگه از آدم های پر حرف بدم میاد چون حرف نمیزنه کاریش ندارم و هلش میده طرفی و باهم محکم دست میدن و لبخند میزنن. کان صدای اونارو میشنوه و جا میخوره و از اونجایی که چاتای را تعقیب کرده بود با خودش میگه پس تو اینجایی خیاط! چاتای از خیاط میخواد تا برگرده اما او میگه من دیگه خداحافظی کردم بعد از کمی حرف زدن چاتای بهش میگه وکیل هارچو میخوام ولی جبار با تپلی ها مانعن! کان حرفاشونو میشنوه و به جهانگیر زنگ میزنه که اشغاله سپس به بهار زنگ میزنه و میگه آدرس خیاطو پیدا کردم. ایلهان به کان زنگ میزنه و میگه باید بری به یه آدرس کان کلافه میشه. جهانگیر ایرم را تعقیب کرده و میبینه رفت تو یه ساختمان او تعقیبش میکنه و داخل میره. جهانگیر زنگ واحد را میزنه که یه مرد درو باز میکنه. کان پیش جهانگیر میره و جلوی یه برج منتظر میمونن. جهانگیر میگه یه نفر برار بیاد ازش محافظت کنیم. ماشینا میان و وکیل هارچ با جبار و عارف میان اما جهانگیر و کان نمیدونن که وکیل هارچ کیه.
کان از جهانگیر میپرسه تو میدونی این کیه؟ جهانگیر میگه نه اولین بار میبینمش ولی حتما یکی از اون بالاییاست. حمیرا به کان زنگ میزنه با یه خط جدید و با میکروفن تغییر صدا بهش میگه منو شناختی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه اگه میخوای به جواب سوالات میخوای برسی از اون مرد به خوبی مراقبت کن. کان غذای وکیل هارچ را میبره و باهاش سعی میکنه حرف بزنه او درباره اش میگه که کان با کلافگی میگه تو کی هستی که همه چیز منو میدونی؟ وکیل بهش میگه آروم باش همه دارن نگاهت میکنن کان پیش جهانگیر میره و میگه این همه چیز درباره ما میدونه. عارف میره تا ببینه اوضاع چجوریه که میبینه همه کشته شدن. آسانسور بالا میره که میبینن توش پر از جنازه ست کان و جهانگیر سعی میکنن وکیل هارچ را ببرن از برج بیرون. تو پارکینگ چاتای با اوزجان نوچه اش جلوشون درمیان که کان و جهانگیر به طرفشون اسلحه میگیرن جهانگیر اسلحه را میچرخونه به سمت کان میگیره که او جا میخوره. جهانگیر یادش میاد که وقتی تو اون ساختمان رفت چاتای و نوچه اش با خیاط بالاسر ایرم بودن. جهانگیر به کان میگه مجبور شدم سپس آنها وکیل هارچ را میبرن. موقع رفتن چاتای میخواد با جهانگیر دست بده که جهانگیر همراهی نمیکنه و میگه سری بعدی ملاقاتمون اینجوری نیست…..