خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۷ سریال ترکی نامادری
سراپ وقتی فرصت گیر میاره میره تو اتاق فاروق و افسون. او سراغ اتاق لباس ها و اکسسوری ها میره و یه گردنبند ارزشمند میبینه اونجا که تو دستش میگیره و یاد خاطره ای از گذشته میوفته، سراپ که یه پیراهن شیک و زیبا پوشیده دوستان هم محله ای او با دیدن پیراهن تو تنش ازش حسابی تعریف میکنن و میگن اینم مال افسونه دیگه نمیپوشه داده به تو؟ سراپ میگه نه اینو مامانم واسم خریده پولاشو جمع کرده اینو واسم خریده همان موقع افسون از راه میرسه و سراپ را می بوسد و میگه این پیراهن بیشتر از من به تو میاد مبارکت باشه و از اونجا میره. اون بچه ها سراپ را مسخره میکنن که سراپ بهش حسابی برمیخوره. زمان حال، سراپ با یادآوری این خاطره بهم میریزه و از حرص گردنبند را تو گردنش میکشه و پاره میکنه همان موقع صدای سرفه فاروق را میشنوه که آره به اونجا میاد و تنها فکری که به سرش میزنه اینه که گردنبند را زیر تخت و خودشو رو تخت بندازه. فاروق وقتی وارد اتاق میشه با دیدنش جا میخوره و صداش میزنه سراپ خودشو به اون راه میزنه که حالش بد شده اونجا افتاده همان موقع نیسان به اونجا میره که سراپ را تو بغل فاروق میبینه و جا میخوره و حس بدی میگیره.
همان موقع ناز داد میزنه و مادرشو صدا میزنه که میرن اونجا و میبینن که ناز خواب مادرشو دیده و گریه میکنه نیسان و فاروق اونو دلداری میدن و آرومش میکنن سراپ به اونجا میره که فاروق میگه تو چرا اومدی؟ دراز میکشیدم یخورده و کمکش میکنه به اتاق خودش میبره. نیسان میره تا برای خواب راحت ناز یه لیوان شیر ببره و سر راه به سراپ سر میزنه که میبینه فاروق دست سراپ را گرفته که نیسان باز حس بدی میگیره نیسان میپرسه میخوام واسه ناز شیر ببرم جیزی میخواین بیارم؟ فاروق میگه یه چیزی واسه سراپ بیار بخوره فشارش افتاده از صبح چیزی نخورده نیسان قبول میکنه. او وقتی ساندویچ سراپ را میده و میخواد بره سراپ ازش میخواد بشینه و باهم حرف بزنن. سراپ بهش میگه فکر کنم بد برداشت کردی من فقط حالم بد شده بود پدرت بهم کمک کرد اشتباهی فکر نکنی چیزی بین ماست نیسان با شنیدن این حرفا خیالش راحت میشه و میگه نه بابا مگه میشه اینجوری فکر کنم و بعد از کمی حرف زدن شب بخیر میگه و میره تو اتاقش. فردای آن روز سراپ تو یه فرصت میره تا گردنبند افسون را که انداخته بود زیر تخت برداره بزاره سرجاش که میبینه نیست.
او به اتاقش برمیگرده و میگه یعنی فهمیدن! حالا باید چیکار کنم!؟ و فکری به سرش میزنه و چندتا از لباس هاشو پاره میکنه. سراپ میره پیش فاروق و نیسان که فاروق گردنبندو طرفش میگیره و میگه میدونی ماجرا چیه؟ نیسان میگه که تو اتاق مادرش پیدا کرده سراپ خودشو میزنه به اون راه و میگه فکر کردی من این کارو کردم؟ واقعا؟ فاروق میگه میدونی کی کرده؟ سراپ لباساشو میاره و نشون میده و میگه هرکی که با لباس های من این کارو کرده گلچین، مطمئنم ولی مدرکی ندارم فاروق تو فکر میره ولی نیسان باور نمیکنه. هایریش به مروت زنگ زده و ازش خواسته تا بره پیشش باهاش حرف بزنه وقتی مروت میره پیشش سراپ با دیدنشون جا میخوره و میره پیش مادرش و میگه چیکارت داشت؟ مروت میگه گفته بیام تا درباره تو حرف بزنه و تورو واسه پسرش خواستگاری کرد سراپ شوکه میشه و میگه چی؟ یکبار دیگه این حرفو زد میگی نمیخواد ازدواج کنه جواب رد میدی که کش پیدا نکنه و با کلافگی به خانه برمیگرده…..