خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۳۴ سریال ترکی حلقه
حمیرا به اتاق قرمز میره وکیل هارچ بهش میگه که خیاطو فراری دادن یکی از فرمانده ها به اسم جمال صندوق چیو هم بهش شلیک کردن از طرفی کان کارابولوت هم دستگیر شده. او وقتی پیش چنگیز میره او بهش میگه ترس تو چهرته خنده داره حمیرا به اون هم ماجرارو میگه و ادامه میده چیشد؟ ترسیدی؟ حمیرا میگه این کار چاتای میتونه باشه. چاتای با خوندن اطلاعاتی که تو دستشه میفهمه یه برادر دیگه هم داره. او شوکه میشه و از خیاط و اوزجان میپرسه شماها میدونستین؟ آنها میگن نه چاتای میگه منم نمیدونستم ولی میفهمم. واسه همین بود که میگفتن من برم خارج از کشور سپس با عصبانیت داد میزنه و میگه پس این ولیعهد کیه؟! کان به بیمارستان رفته پیش بهار که او با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ کان میگه ول کنم من میرم حبسشو میکشم و حال فرمانده کمال میپرسه و میگه اگه بلایی سرش بیاد ما نابود میشیم! سپس به بهار میگه که این کار خیاطه بهار میگه یعنی حلقه؟ کان میگه نه اگه حلقه بود من میفهمیدیم یه چیزی! کان و بهار با دیدن پرونده پزشکی جمال متوجه میشن که سرطان داره و بهم میریزن. حمیرا که فهمیده کان را پلیس گرفته به خانه ایلهان میره که جهانگیر جلوی خونه با دیدنش میره پیشش. حمیرا خودشو نگران نشون میده جهانگیر اونو آروم میکنه و حمیرا میگه چیشده؟ شما نکنه خلاف میکنین؟ آره؟
جهانگیر میگه نه من و کان باهم دوستیم نمیزارم خلاف بکنه خیالتون راحت همه چیز درست میشه و اونو در آغوش میگیره و آرومش میکنه حمیرا به خوبی نقش بازی میکنه که ایلهان میاد و میگه چیشده زن داداش؟ واسه کان اومدین؟ خیالتون راحت وکیل ها دارن کاراشو میکنن نگران نباشین. بهار با استرس پشت در اتاق عمله که دکتر میاد و میگه عمل موفق بوده منتقلش کزدیم به بخش ویژه اونا خوشحال میشن و بهار میره پیش کان تو حیاط و این خبرو میده کان از خوشحالی بغلش میگنه و میگه همینه ما هنوز اول کاریم! از اینجا مرخص میشه حلقه رو گیر میندازیم بعدشم از پس سرطان برمیایم! مامورها میان تا کان را با خودشون ببرن. کان به اداره منتقل میشه که اونجا آلتان را میبینه و یادش میاد اونو دیده قبلا و به بهار میگه اون کیه؟ بهار میگه جای فرمانده جمال اومده چطور؟ کان میگه من میشناسمش اون چندبار اومد ازم بازجویی کرد ولی چیزهایی که گفتمو اصلا ننوشت! و بهش میگهاین واسه حلقه کار میکنه! میدونم باور نمیکنی! بهار میگه اتفاقا باور کردم همش سنگ میندازه جلو پامون الانم نمیدونیم چجوری جای فرمانده رو گرفته!
کان بهش میگه ترتیب بده ازم بازجویی کنه و لبخند میزنه. اسکندر میپرسه آشپز جدید اومد؟ او میگه نه آقا تو آشپزخانه مهمون اومده واستون وقتی میره میبینه چاتای و اوزجان اونجان. چاتای باهاش حرف میزنه و میگه میخوایم یه مدت اینجا باشیم اسکندر میگه هر روزی که شما اینجا بمونین و خیاطو پنهان کنم واسم دردسره بهای روز به روزشو حساب کنین. جهانگیر و حمیرا به اداره پلیس رفتن که اونجا جهانگیر با دیدن آلتان یاد گذشته میوفته و یادش میاد که هالیت پدر ایرم بهش دارویی تزریق کرده تا یکسری چیزارو فراموش کنه و اونجا هم اون آلتان بوده و حسابی بهم بریزه. او میخواد بره مطب هالیت که به منشیش زنگ میزنه و او بهش میگه که از مراسم خاکسپاری ایرم خانم دیگه ندیدمش و نمیدونم اصلا کجان. یکی از وکلای چنگیز را بردن به غذاخوری اسکندر. اونجا چاتای درباره وصیت نامه پدرش حرف میزنه و میگه بگو چی نوشته و با اسلحه تهدید میکنه. او بهش میگه وصیت نامه بین شما و پسر دیگه اش تقسیم شده چاتای درباره اون پسر و زن باباش سوال میکنه که وکیل میگه پسرشو نمیدونم ولی هرسال پولی به حساب یه زن میزدم که دو سال پیش مرده. چاتای شماره و آدرسشو میگیره و با اسکندر و مژده به اونجا میرن….