خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی حلقه + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.

قسمت ۳۵ سریال ترکی حلقه
قسمت ۳۵ سریال ترکی حلقه

قسمت ۳۵ سریال ترکی حلقه

آلتان به بازجویی کان میره. آنها باهم کمی حرف میزنن که کان از قصد کلیدی که از حلقه داره را برمیداره و باهاش قند توری جاییو را هم میزنه که آلتان ببینه. بهار از پشت شیشه به مافوقش میگه کان از قصد اینکارو میکنه که عکس العمل آلتان را ببینه سپس بعد از تموم شدن بازجویی، کان پیش بهار و مافوق بهار میره و میگه دیدین؟ وقتی کلیدو دید از اون موقع به آدم دیگه شد! مافوق بهار قبول میکنه و میگه من باور دارم ولی باید یه مدرکی داشته باشیم رو حرف که نمیشه اثبات کرد قضیه رو! جهانگیر به خانه هالیت رفته وقتی به اونجا میرسه میز کارش را میگرده و عکسی ازش جلوی یه بیمارستان میبینه که باز چیزهایی یادش میاد که به یه تخت بسته شده و در حال بردنش به اتاقی هستن او به هم میریزه و بعد از چند دقیقه از اونجا بیرون میره. کان از اداره پلیس آزاد شده که مادرشو جلوی در اداره میبینه و با کلافگی بهش میگه حلقه همه جارو گرفته باید برم کلی کار دارم سپس بعد از بغل کردن و خداحافظی از مادرش از اونجا میره. او به جهانگیر زنگ میزنه و میگه که داداشت آزاد شده گفتم حتما میخوای بساط کبابی چیزی راه بندازی! جهانگیر میگه اونجا بودم یه اتفاقی افتاد سریع اومدم انجامش بدم کان میگه چیشده؟ بگو باهم انجام بدیم! جهانگیر میگه نه اینو باید خودم انجام بدم کان میگه اگه شخصیه که هیچی و قطع میکنن.

کان پیش فرمانده جمال که بیهوشه رفته و باهاش حرف میزنه و میگه ای کاش زودتر به هوش بیاین تا این حلقه را نابود کنیم! اون آلتان عوضی با حلقه دستش تو یه کاسه ست ولی مدرکی نداریم که گیرش بندازیم و درد و دل میکنه. آلتان سوار ماشینش میشه که میبینه پاکتی اونجاست او باز میکنه پاکتو که میبینه نوشته فرمانده جمال باید بمیره. آلتان بعد از خواندن نامه اونو میسوزونه و به طرف بیمارستان میره. مامورها با دیدن آلتان سریعا اطلاع میدن که اومده اونجا سپس آلتان به مامورین دم در اتاق میگه برین استراحت کنین من اینجام. آلتان وارد اتاق میشه و دوشاخه دستگاه را از پریز میکشه و بعد از چند دقیقه دوباره میزنه. او کنار تخت فرمانده جمال میشینه و باهاش حرف میزنه که یکدفعه فرمانده جمال از زیر ملافه اسلحه به طرفش میگیره و همان موقع بهار و مافوقش با مامورها به اونجا میان تا دستگیرش کنن. فرمانده جمال به خاطر میاره که وقتی کان به اونجا اومده بود به هوش میاد و بهش میگه چی داری میگی با خودت؟ کان خوشحال میشه و باهمدیگه این نقشه را میکشن که نامه بزارن و اینجوری او را دستگیر کنن.

آلتان دستگیر و به اداره پلیس منتقل میشه. بعد از رفتن آنها چند دقیقه بعد حمیرا به دیدن و عیادت فرمانده جمال میره و باهمدیگه صحبت میکنن. وقتی میخواد بره و از اتاق ببرون میاد چنگیز بهش زنگ میزنه و میگه که خودتو سریعا برسون حمیرا میگه چیشده؟ باز چیکار کردی سرخود؟ چنگیز میگه فقط بیا خودتو برسون. چنگیز حاضر شده و با افرادش سوار ماشین میشه تا به ملاقات با پسرش چاتای بره چون میخواسته باهاش حرف بزنه و بهش خبر داده بوده که خیاط دست اونه. چاتای با وکیل هارچ، اسکندر و اورجان و خیاط تو ماشین نشستن و در حال رفتن سر قرار با پدرش هست. خیاط میگه در ازای چیزی که خواستی پدرت منو خواسته و تو هم داری منو تحویل میدی؟ چاتای میگه تو به من اعتماد نداری؟ خیاط میگه من به هیچکی اعتماد ندارم دیگه چاتای بهش یه چاقو میده و میگه اینو فعلا داشته باش تا بتونی دستتو باز کنی و از خودت دفاع کنی….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حلقه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا