خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۱۳ سریال ترکی نامادری
فاروق وقتی میرسه میپرسه چیشده؟ نیسان با گریه میگه که دونه کاج خورده فاروق جا میخوره و میگه چی؟ از کجا پیدا کرده؟ نیسان گریه میکنه و میگه تقصیر منه! دکتر میاد و میگه که حالش خوبه خداروشکر به موقع رسوندین همگی خوشحال میشن و فاروق میره پیش پسرش و کنار تختش میشینه. وقتی از اتاق بیرون میاد همگی میپرسن حال عمر چجوریه وقتی نیسان میخواد بره داخل فاروق دستشو میگیره و از همه میخواد تا برن خونه و با عصبانیت نیسان نگاه میکنه. فاروق به سراپ میگه بجنب! سراپ میگه جایی نمیرم که فاروق میگه سراپ گفتم برو! جم با خودش سراپ را میبره. عمر به هوش میاد و با فاروق حرف میزنه و میگه خواب مامانمو میدیدم بابا فاروق با چشمای اشکی نگاه و نوازشش میکنه. فردای آن روز سراپ با مادرش تماس میگیره و متوجه میشه ایپک هنوز نیومده او جا میخوره و میگه پس کجا مونده؟ مروت میگه تو ماجرای عمر که دست نداری نه؟ سراپ میگه این چه حرفیه اون داشت تو بغل من جون میداد معلومه که نه! سپس زنگ در خانه میخوره که مروت قطع میکنه و با باز کردن در میبینه ایپک با مته اومده. ایپک میگه اتاق مته را آماده کردی؟ او تایید میکنه و با ایپک میره سمت خونه فاروق برای دیدن عمر.
فاروق عمر را به خانه برده و از دست نیسان خیلی عصبیه. همه تو سالن جمع شدن و فاروق از همه میپرسه منتظر توضیحم چجوری این اتفاق افتاد؟! نیسان میگه تقصیر و بود، سپس فاروق از هایریش و آیچا میپرسه شما کجا بودین وقتی داشت غذا درست میکرد؟ بعد از توضیح همه فاروق از همشون گلگی و دعواشون میکنه سپس فاروق و سراپ باهم بحث میکنن و در آخر سراپ استعفا میده و میره تا وسایلشو جمع کنه نیسان از پدرش میخواد جلوی رفتنشو بگیره اما فاروق از همشون میخواد که ساکت بشن و دخالت نکنن. اگه به خانه میره که میبینه مته اونجاست او با دیدن پدرش اونجا با ناراحتی میره. ایپک پیش فاروق میره فاروق میگه خیلی ترسیدم ایپک تو عمرم انقدر نترسیده بودم و باهاش درد و دل میکنه. مروت میره پیش سراپ و بهش میگه این چمدون چیه؟ او میگه کارم دیگه اینجا تموم شده! سراپ از خونه داره میره که ناز از باباش میخواد جلوشو بگیره و با نیسان تو حیاط ازش میخوان که نره اما سراپ آرومشون میکنه فاروق به اونجا میره و سراپ ازش تشکر میکنه به خاطر روزهای خوبی که اونجا داشته.
او برای خداحافظی دستشو دراز میکنه که فاروق بدون دست دادن از اونجا به داخل میره که سراپ از اونجا میره نیسان و ناز جلوشو میگیرن اما سراپ ازشون میخواد که آروم باشن و میره. ایپک با فاروق تو اتاق کار در حال حرف زدنن که ناز میره پیششون و با پدرش دعوا میکنه و به اونا تیکه میندازه که ایپک از حرفاش جا میخوره و بعد از رفتن ناز از فاروق میپرسه منظورش از این حرفا چی بود؟ فاروق میگه نمیدونم! ایپک میره پیش ناز و باهاش حرف میزنه و بهش میگه که چیزی بین من و فاروق نیست فقط واسه کمک پیشتونم مطمئن باش! ناز بغلش میکنه و خیالش راحت میشه و ازش تشکر میکنه واسه کمکش. جم میره دنبال سراپ و بهش میگه اومدم برسونمت سپس به خانه اش میبرتش. ناز تو آلاچیق حیاط نشسته و یه پسر دعوت میکنه ازش که فردا باهاش بره پارتی او هم قبول میکنه….