خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۱۴ سریال ترکی نامادری
ایپک به خانه میره که میبینه اگه اونجا نیست او بهش زنگ میزنه و میپرسه که کجاست او میگه که ازش ناراحت شده که مته را آورده بود خونه ایپک میگه که تصادف کرده بود دیدی حال و اوضاعشو که منم نتونستم تنهاش بزارم ولی میخوام بهش بگم که بره تو هم برگرد مته میگه باشه ببینم چی میشه. جم پیتزا گرفته و رفته خونه سراپ او با دیدنش جا میخوره و میگه چیشده؟ اینجا چیکار داری؟ او میگه گفتم هنوز اول تنهاییته شاید غذا نداشته باشی سراپ میگه پس بیا تو باهم غذا بخوریم. سراپ سر میز نشستن و بعد از کمی حرف زدن ازش میپرسه که تو چرا اومدی اینجا؟ راستشو بگو جم میگه هیچی فقط ناراحت شدم اونجوری رقتی سراپ میگه من خودم خواستم برم. آیچا و اگه در حال حرف زدنن و اگه بهش میگه که تولد مادرمه واسش هدیه خریدم. عکسشو نشون میده آیچا خوشحال میشه و میگه امروزه؟ پس برو پیش مادرت تنهاش نزار اگه تایید میکنه و میره. شب مروت میخواد بره به خانه سراپ که میبینه جم از اونجا بیرون میاد اوجا میخوره و پنهان میشه. وقتی به داخل میره با سراپ دعوا میکنه و میگه ماجرا چیه؟ سراپ باهاش حرف میزنه و میگه الکی شلوغش نکن من بالاخره برمیگردم به اون عمارت فاروق خودش میاد میوفته به دست و پام مروت میگه امیدوارم!
عمر شب با نیسان بحث میکنه و میخواد که با سراپ بخوابه فاروق میاد و با بچه هاش حرف میزنه و میگه وضعیت سختیه واسه هممون ولی باید باهمدیگه از پسش بربیایم و باهمدیگه آشتی میکنن و باهمدیگه ۴تایی میخوابن. فردای آن روز سراپ به ناز زنگ میزنه و باهاش حرف میزنه ناز بهش میگه که خبر خوب دارم واست همگی باهم آشتی کردیم اینجوری احتمال داره دوباره بیای پیشمون سراپ میگه کاش میشد و از دلتنگیش نسبت به اونا میگه. نیسان با دیدن جم میره پیشش و ازش تشکر میکنه به خاطر عمر و بهش احساس پیدا کرده و فکر میکنه خوبی های اونم به خاطر حسش بهشه کنارش میپرسه چرا خطاشو گردن گرفته بود؟ جم دست رو سرش میزاره و میگه واسه اینکه ناراحت نشی کوچولو و از اونجا میره که نیسان شوکه و چشماش اشکی میشه و با ناراحتی به اتاقش میره. سراپ میره شرکت تا استعفا بده از اونجام جم با دیدنش و فهمیدن ماجرای استعفاش جا میخوره. او پیش فاروق میره و میگه که فاروق جا میخوره و میگه این تصمیمت خیلی عجولانه نیست؟ او میگه من تصمیممو گرفتم فاروق میگه باشه هرجور راحتی.
ایپک به اونجا میاد که با دیدن سراپ جا میخوره فاروق میگه که واسه استعفا اومده ایپک میگه چرا؟ سراپ میگه اینجوری راحت ترم سپس ایپک به فاروق میگه که د باره پرستار بچه ها که گفته بودی حرف زدم با اون شرکت چند نفر میان واسه مصاحبه سراپ شوکه میشه و میگه منم چندنفر زیر نظر داشتم خواستم بگم اگه میخواین اونارم یه نگاه بندازین ایپک میگه ممنون مرسی لازم نیست خودم حلش کردم و از اتاق میخواد بره که سراپ میگه شنیدم مته خان اومده خونتون برگشته مبارک باشه ایپک جا میخوره از طرفی فاروق هم تعجب میکنه ایپک میگه نه برنگشته فقط مریض بود نخواستم تنها باشه چند روزی اومده که بره سراپ میگه پس من اشتباه متوجه شدم ببخشید ایپک میگه موردی نداره فاروق حسابی بهم ریخته. سراپ بعد از شرکت با ناز صحبت میکنه و بهش میگه که قرار یه پرستار دیگه بیاد پیشتون ناز جا میخوره که سراپ میگه اینجوری منم خیالم راحته و سعی میکنه رو روح و روان ناز کار کنه….