خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۴۳ سریال ترکی حلقه
کان و جهانگیر با وکیل بحث میکنن و از اونجا میرن وکیل بهشون میگه بمونین به توافق میرسیم اما اونا میرن. یه نفر با یه صدای مکانیکی به حمیرا زنگ میزنه که حمیرا جا میخوره و میگه شما کی هستین؟ جهانگیر به آدرسی که پیدا کرده بود میره و اونجا با چیزی که میگیره جانشین چنگیز میشه و سیستم حلقه را به دست میگیره. حمیرا که با اون فردی که بهش زنگ زده بود قرار گذاشته و به آدرسی میره که با جمال روبرو میشه. او شوکه شده و ترسیده و با ترس میگه چجوری منو پیدا کردین؟ جمال میگه با کمک کان وقتی بهم گفت که اون صدا مکانیکی چیا بهش گفته چجوری کمکش کرده چه کارهایی خواسته بوده ازش فهمیدم ولی باید بهتون بگم که واقعا کارتون خوب و هوشمندانه بود اگه کان نمیگفت اصلا متوجه نمیشدی. حمیرا شروع میکنه واسش توضیح دادن که چیکار کرده اصلا چرا انجام داده او بهش میگه به خاطر نجات دادن بچه هام انجام دادم و بهش میگه که پدر کان چنگیز بوده و پسر واقعیت جهانگیره جمال همه چیزو میفهمه. جمال بهش میگه که از این به بعد باید واسه من کار کنی!
کان به جهانگیر میگه حالا این پولارو کجا قایم کنیم؟ جهانگیر میگه نمیدونم و درباره اون فردی حرف میزدن که قرار بود بعد از دزدیدن پولا بیاد جلوشون ولی نیومد جهانگیر میگه ولش کن مارو از دست داد! چاتای با اعضای حلقه قرار گذاشته زیر یه درخت معروف و بهشون میگه الان تو این ساعت چاتای پسر چنگیز خان روبروی شما نیست بلکه چاتای خان روبروتون وایساده و من قراره حلقه رو بزرگتر کنم. سپس به ایلهان ماموریتی میده که انجام بده بعد از رفتن اونا خیاط میاد و چاتای بهش میگه که تورو میبخشم به شرطی که واسم کار کنی و باهم کمی حرف میزنن. حمیرا طبق گفته جمال با وکیل هارچ قرار گذاشته وقتی میره سر قرار بهش میگه که نتونستم بیام در حال فرار کردنم چاتای میخواد منو پیدا کنه وکیل هارچ میگه حدس میزدم، حمیرا باهاش صحبت میکنه و با میکروفنی که داره جمال هم حرفاشونو میشنوه. حمیرا بعد از رفتن وکیل هارچ پیش جمال میره و میگه من دیگه مثل قبل دسترسی به اطلاعات حلقه ندارم جمال میگه باید برای رسیدن بهش یخورده تلاش کنی. جهانگیر با مژده قرار گذاشته و باهم در حال خوردن ساندویچ کوفته هستن. اونا باهم حرف میزنن و جهانگیر میگه که دوست داره باهم رابطه داشته باشن و باهم کمی خوش میگذرونن و میخندن.
کان با کلافگی تو حیاط خونه نشسته که مادرش میره پیشش و میگه چیشده پسرم؟ چرا تو خودتی؟! کان میگه خسته ام حمیرا کنارش میشینه و میگه چیشده عزیزم؟ کان گریه میکنه و میگه از دروغ خسته شدم نمیخوام دیگه دروغ بگم همه جا دروغه همه دروغ میگن منم انواعشو به همه میگم. به نظر من آدم نباید اصلا دروغ بگم حمیرا یاد دروغ خودش میوفته و میگه بعضی وقتا واجب میشه واسه نجات جون کسی اما کان میگه نه میشه دروغ نگفت اصلا همین دروغه که ما آدمارو کثیف میکنه! حمیرا باهاش حرف میزنه و دلداریش میده و سعی میکنه آرومش کنه که کان میگه اصلا ول کن این بحثو و سرشو میزاره رو پای مادرش و استراحت میکنه….