خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۳۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه به اتاقش رفته و پنهانی با سرکان در حال تلفن صحبت کردنه سرکان ابراز دلتنگی میکنه و بهش میگه بیا واقعیتو بگیم برگرد خونه اما آلیزه میگه باید چند روزی صبر کنیم. اسما متوجه میشه که آلیزه پنهانی در حال غذا خوردنه در حالی که خودشو داغون جلوه میداد که غذا از گلوش پایین نمیره سپس باهاش صحبت میکنه و میگه تو از تصمیم طلاقت مطمئنی؟ آلیزه تایید میکنه اسما بهش میگه باشه به تصمیمت احترام میزاریم سپس به سراپ زنگ میزنه و بهش میگه حال سرکان چطوره؟ او میگه سرکان خیلی عجیبه حالش خوبه و اصلاً ناراحت نیست اسما بهش میگه یک جای کار میلنگه بچهها رو باید زیر نظر داشته باشیم. آخر شب سرکان از خانه بیرون میزنه که سراپ او را تعقیب میکنه و متوجه میشه به خانه نورالدین رفته سرکان به الیزه خبر میده که نزدیک خونشونه و بیاد پایین تا با همدیگه صحبت کنیم و ببینتش آنها در حیاط خانه هستند که سراپ و اسما مچ آنها را میگیرن و ازشون میپرسند که آنجا چیکار میکنند؟ نورالدین از راه میرسه فکر میکنه سرکان برای تهدید و اذیت کردن خانواده اش اونجا اومده و میخواد به طرفش حمله کنه که جلوشو میگیرن آلیزه حلقهاش را در میآورد و به سرکان پس میده و بهش میگه نمیخوام تا روز دادگاه ببینمت.
سرکان به سراپ میگه جایی که ما رو نخوان نمیمونیم و ازش میخواد باهاش به خانه برگرده. فردای آن روز آلیزه هرچی به سرکان زنگ میزنه او تلفنشو جواب نمیده چون دیشب حلقه را بهش پس داد از دستش ناراحته از طرفی نورالدین در هتل با صنم صحبت میکند و بهش میگه فکر کنم اگه به آلیزه کمک کنم تا زودتر طلاقشو بگیره بهتره اینجوری میتونم پشتش باشم صنم ازش میخواد همه چیزو به زمان بسپارد. دوستهای آلیزه و سرکان در هتل با هم صحبت میکنند و دنبال نقشهای هستند که آلیزه و سرکان را آشتی بدن آنجا بها و توچه هر کدامشان از دوستهای خودشون حمایت میکردند و دعواشون میشه و میونشون خراب میشه سپس با هم قهر میکنند. در خانه اسما از آلیزه میپرسه چطور ممکنه تو پدرتو میبخشی اما سرکانو نه! آلیزه از این سوال جا میخوره و به بهانه تلفن جواب دادن از اونجا میره توچه به آلیزه زنگ زده و ازش میخواد به هتل بره چون با بها دعوا کرده و رابطهشون شکر آبه. در خانه قدیر خیری نقشه میکشد و به سرپ میگه به آلیزه زنگ بزنه و بگه که مریض شده و مدام زیر لب ِالیزه را صدا میزند تا به این بهونه با سرکان در خانه روبرو بشه.
سرپ همین کارو میکنه اما آلیزه متوجه میشود که نقشه پدربزرگ خیری هستش اما با این حال قبول میکنه. آلپ پیش سرکان رفته و بهش میگه تو چه و بها با هم دعوا کردند سر آنها عالیزه به سرکان زنگ میزنه تا ماجرا رو بهش بگه سرکان به خاطر آلپ باهاش سرد برخورد میکنه که آلیزه عصبی میشه. او جلوی در خانه با سرکان حرف میزنه و دلیل سرد برخورد کردنشو میپرسه سرکان میگه آلپ کنارم بود. سرپ آنها را با هم میبینه و آلیزه هول میکند و میگه برای اینکه همسایهها چیزی نفهمند راهو با همدیگه اومدیم. اهالی داخل خونه همگی ماسک زدن و طبق نقشه خیری پیش میرن خیری خودشو به مریضی زده و ازشون میخواد تا آخر عمر با همدیگه خوشبخت باشند، از طرفی قدیر با ترکان برای سرپ مدرسه پیدا کردن سپس قدیر پیشنهاد میده برن کافه و با هم چای بخورند ترکان قبول میکنه….