خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۵۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه وقتی میشنوه که قدیر میگه من شاهد میشم که تو یه جلسه از هم جدا بشین اول کمی جا میخوره چون ته دلش نمیخواد جدا بشه از سرکان ولی به خاطر غرورش با قاطعیت میگه باشه حالا که ماجرارو میدونین که به خاطر چی اومدم اینجا پس هرچی زودتر این اتفاق بیوفته خیلی بهتره سرکان یا کلافگی آلیزه را صدا میکنه و میگه معلوم هست چیکار داری میکنی؟ آلیزه سپس از اونجا میره سرکان سعی میکنه جلوشو بگیره که اونا تو راهرو باهم بحث و دعواشون میشه که بقیه میان و میپرسن چیشده؟ چخبره اینجا؟ بعد از رفتن آلیزه و سرکان قدیر ماجرارو برای اونا تعریف میکنن که همگی جا میخورن و سراپ میگه من میدونستم یه چیزی این وسط هست که به ما نمیگن! و میخواد بره پیش سرکان که قدیر جلوشو میگیره و میگه تنهاشون بزاره و نمیخواد بره دنبالشون. صنم و نورالدین به اونجا میان و نورالدین با خوشحالی میگه ما داریم ازدواج میکنیم ولی وقتی قیافه درهم اونارو میبینن ازشون میپرسن که چیشده؟ چرا اینجورین؟ قدیر ماجرارو تعریف میکنه که فهمیده بود آلیزه و سرکان داشتن بازی میکردن و برای تموم سدن این بازی به آلیزه گفت شاهد طلاق میشه.
نورالدین جا میخوره و میگه چی؟ و باهاش دعوا میکنه و میگه من هرچی تلاش میکنم که اونارو به همدیگه برسونم تا مشکلات تموم بشه تو از پشت سر همه چیزو خراب میکنی؟ آنها باهم باهم کمی بحث میکنن که خیری از راه میرسه و ازشون میخواد تا ساکت بشن. آلیزه سرخاک مادرش میره و باهاش درد و دل میکنه و از احساسش به سرکان میگه و ادامه میده که ای کاش بودی پیشم اونجوری باهام حرف میزدی با سرکان آشنا میشدی شاید بهم میگفتی پسر خوبیه و مجابم میکردی که برگردم. سرکان حرفاشو شنیده و میره جلو سپس با مادر آلیزه حرف میزنه و به آلیزه میگه که حرفاتو شنیدم لجبازی نکن سپس با خودش اونو میبره به خانه ای و میگه من اینجارو گرفته بودم که بعد از ازدواج بیایم اینجا ولی تو اون بازیارو راه انداختی سپس از طرز چیدن اون خونه به آلیزه میگه که آلیزه میگه رویای قشنگی بود ولی بهتره به واقعیت برگردیم و میخواد بره که سرکان میگه نمیزارم بری بس کن لجبازیو میخوای به کی ثابت کنی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن دوستای آلیزه تصویری زنگ میزنن بهش سرکان میگیره و خونه رو نشونشون میده و میگه اینجا خونه من و آلیزه ست اونا جا میخورن….