خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی پناهم ده + عکس
خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی پناهم ده را در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۰ سریال ترکی پناهم ده
ناز به مته میگه من و اینجیلارو قبل از خونه بزار کافه یا رستورانی میخوایم حرف بزنیم. مته جلوی یه رستوران نگه میداره و به ناز میگه بحث آشنایی با اون مرتیکه تموم شده بازش نمیکنیا! ناز قبول میکنه و میرن داخل. مته میره ولی به ممتاز زنگ میزنه و میگه بیا به لوکیشنی که بهت دادم دخترها اینجان بیا حواست بهشون باشه اگه اون مرتیکه قدیر اومد بهم سریع خبر بده. ناز درباره قدیر با اینجیلا حرف میزنه و میپرسه که واقعا چجور آدمیه؟ بین حرفاشون قدیر که اونارو تعقیب میکرده به اینجیلا زنگ میزنه و میگه آدرس بده بیام پیشت. قدیر به اونجا میره و با ناز درباره اینیجلا حرف میزنه ناز میگه که باید من قبول کنم و نظر منو هم جلب کنی! قدیر فکر میکنه شوخی میکنه ولی وقتی ناز میگه باید همینجا پیش خودم باشین تو هم راننده شخصی من میشی به قدیر برمیخوره و باهاش دعوا میکنه و به اینجیلا میگه پاشو بریم ناز جلوشو میگیره و باهم دعواشون میشه که مته از راه میرسه با ممتاز و با قدیر دعواش میشه و در آخر به اینجیلا و ناز میگه که برن سوار ماشین بشن. قدیر میخواد جلوی رفتن اینجیلارو بگیره که مته دوباره باهاش دعوا میکنه و میرن تو ماشین مته با اینیجلا و ناز دعوا میکنه و میگه مگه نگفتم این قضیه رو پیگیری نکنین؟
سپس باهم میرن به خونه فیلیس و اونجا ماجرارو دوباره باز میکنن و به مبرا میگن شما قبل از دختر دادن به کسی نباید درباره اش تحقیقی کنین؟ سپس بهشون میگن که قدیر چجور آدمیه و مبرا جا خورده. بعد از چند دقیقه قدیر به اونجا میاد و دوباره با مته دعواش میشه. اهل خانه اونارو از هم جدا میکنن و همه میبینن که قدیر چجور آدمیه اما توی اون شلوغی و دعوا اینیجلا کلافه میشه و داد میزنه و میگه بسه کافیه! سپس ناچارا به پدربزرگ ناز میگه که حق با قدیره میخوام باهاش ازدواج کنم اگه اجازه بدین من برم ناز ازش میخواد برن باهم کمی حرف بزنن. ناز تو اتاقش بهش میگه هرچی هست راستشو بهم بلوار مامانم و مبرا نترس من اونارو سرجاشون میشونم! از چیزی میترسی؟ چی اذیتت میکنه؟ اینیجلا میگه تو ناز میگه چی؟ او میگه خسته شدم از عروسک خیمه شب بودن! درباره همه چیزم تو تصمیم میگیری! من میخوام خودم واسه خودم زندگی کنم! بعد از کمی بحث کردن باهم ناز میگه برو لیاقتت همون مرتیکه روانیه گمشو برو دیگه ام بهم زنگ نزن! اینیجلا با گریه میره که مته بهم میریزه و نمیدونه چجوری باید جلوی این اتفاقاتی بگیره. اینیجلا و قدیر به خونه مادربزرگ اینیجلا میرن و اونجا بهشون میگه که چخبره؟ اینیجلا میخواسته با اوزان فرار کنه بره از اونور مته ازش طرفداری میکنه اینجا چخبره؟ همه تعجب کردن و پدربزرگ اینیجلا عثمان میخواد به سمت اینجیلا حمله کنه که مادربزرگ اینجیلا جلوشو میگیره و میگه بس کن!….