خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۳۲ سریال ترکی پناهم ده
اوزان به ناز زنگ میزنه و میگه من چیکار کنم؟ پدربزرگ پیله کرده که با اینجیلا صحبت کن چه جوری از این بازی عشق و عاشقی بیام بیرون؟ ناز از حرص خندش میگیره و میگه تو نگران چی؟ بالاخره به چیزی که خواستی رسیدی دیگه خلاص شدی اوزان میگه ولی من کلی بدهی دارم توام سر من کلاه گذاشتی و خونه رو نمیدی ناز بهش میگه فکر خونه رو از سرت بنداز بیرون ولی بدهیاتو صاف میکنیم بهت قول میدم. عفیفه به محل کار ضیا رفته فیلیس هم اونجاست ولی تو نوبته، عفیفه وقتی میرسه فیلیس را نمیبینه و با علامت دادن به ضیا بدون نوبت به داخل میره که فیلیس جا میخوره او درباره اینجیلا باهاش حرف میزنه که میترسم دوباره سمت اوزان جذب بشه قدیر پسر خوبیه اگه میتونی کاری کن با هم ازدواج کنند ضیاء بهش میگه اینارو برو به هاتف بگو انقدر مخالفت میکنه که اون شب میخواستم بهش بگم که این دختر نوه خودته فیلیس با شنیدن این حرف شوکه میشه و به سرعت از اونجا بیرون میزنه.
اینجیلا وسایلشو جمع کرده و میخواد از خونه بیرون بره که مبرا باهاش بحث میکنه و میخواد جلوشو بگیره عفیفه از راه میرسه و پشت اینجیلا در میاد و ازش میپرسه چه خبره؟ اینجیلا میگه میخوام برای خودم یه قدم بردارم نگرانم نباش مادربزرگش قبول میکنه و ازش میخواد که بهش خبر بده هرجا رفت. تو مسیر خانه مته بهش زنگ میزنه و با هم حرف میزنند. فخرالنسا حرفهای مته را کم و بیش میشنوه و وقتی ناز به خونه میاد بهش میگه که فکر کنم مته دوباره داره فرار میکنه ساک دستش بود و حرف از پرواز میزد او به سرعت به طرف خانه مته راهی میشه. وقتی مته ماشینو میخواد بیرون ببره تا وقته اینجیلا به دستشویی میره اما مته با ناز روبرو میشه و باهاش حرف میزنه و میگه که حامله ست مته شوکه میشه. اینجیلا از پشت درخت حرفاشونو میشنوه و جا میخوره ناز به بهونه دستشویی رفتن میخواد وارد خونه بشه که مته برای روبرو نشدنش با اینجیلا سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه.
وقتی به داخل میرن اینجیلا پشت مبل قایم شده که ناز او رو نمیبینه و در آخر به خانه خودشان برمیگردن. مته نمیدونه باید چیکار کنه تو این موقعیت ناز مدام میپرسه که چرا اصلاً خوشحال نشدی او میگه فقط شوکه شدم و خودشو کمی جمع و جور میکنه آخر شب به بهونه اینکه میخواد ماشینشو از جلو در خونهاش بیاره میخواد بره که ناز ازش میخواد پیش اون باشه و به یه نفر دیگه بگه بره بیاره مته ناچاراً قبول میکنه اینجیلا شب همان خونه میمونه و به حرفهایی که شنیده فکر میکنه. فردای آن روز ناز وقتی از خواب بیدار میشه به اینجیلا زنگ میزنه و میگه کجایی؟ اینجیلا میگه میخواستم امروزو مرخصی بگیرم که نیام ناز میگه نمیشه میخوام یه خبر خیلی خوب بهت بدم نمیتونم صبر کنم تا بیای و خبر حاملگیشو میده انجیلا از این خبر ناراحت شده ولی خودشو خوشحال نشون میده….