خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۶۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من
آیسل به شبنم زنگ میزنه و میگه به مناسبت رییس شدنت یه شام تو خیریه ترتیب دادم طبق رسم شبنم هم قبول میکنه که بیاد. از طرفی به دنیز و احمد میگه که تحقیق کنین کیا میان به این شام و اطلاعات جمع کنین چون حتما نقشه ای دارن. شبنم بعد از سرکارش میره پیش مسعود و باهم حرف میزنن او بهش فیلم دوربین مدار بسته جایی که رفته بود را بهش نشون میده و میبینن که به نفر تو قالب پیک موتوری ترمز ماشینشو قطع کرده شبنم میگه الان این خود دمیره یا یکیو اجیر کردن؟ مسعود میگه اونم میفهمیم ولی باید اول شکایت کنیم. ۱ هفته بعد، موعد مراسم شام آیسل فرا میرسه شبنم با مسعود میره تو محفل. کمی بعد آیسل شبنم را میبره برای آشنایی با بقیه و همه از دل و جرأتش تعریف میکنن که چجوری وارد عرصه کار شده چون خودشون با چندتا مدرک و بلد بودن زبان های مختلف جرأت رئیس شرکت شدنو ندارن هنوز. الیف بلند میشه و اول از شبنم تعریف میکنه که از کجا به کجا رسیده و تحسینش میکنه سپس کلیپی از عکس های قبل از جراحیش به همه نشون میده که شبنم بهم میریزه و میره سرویس اونجا نیازی دوباره طاهر میشه تو خیالش و شیرش میکنه که بره حساب همشونو بزاره کف دستشون شبنم پر قدرت برمیگرده پیش بقیه.
شبنم وقتی به داخل سالن میره شروع میکنه به جواب الیف را دادن و میگه من خیلی تغییر کردم ولی ای کاش ذات تو هم تغییر نمیکرد! تبریک میگم آرزو خانم عین خودتون بارش آوردین! سپس شروع میگنه به توهین کردن به قشر پولدار و میگه که شماها از ماها میترسین بایدم بپرسین چون روزی میرسه که بخوایم حقمونو ازتون بگیریم الان دیگه من دیگه رئیسم شدم یکی از شماها البته خدا نکنه من از ذات هیچوقت مثل شماها نمیشم سپس بعد از زدن حرف های دلش میگه که دیگه گوموشجو نیست و مسعود دوست پسرشه و بعد از بوسیدن هم از اونجا میرن. فردای آن روز به خاطر حرف های شبنم سهام هولدینگ تو بورس روند صعودیو پیش میگیره که همه جا میخورن که چجوری اینجوری شده آیسل به حرص میگه عجب شانسی داره! اونور به شرط آزاد شده و ملیسا رفته دنبالش سپس میبرتش به خونه شبنم تا او بچه هاشو ببینه. اونجا اونور ماجرای تصادفو میفهمه و میریزه بهم شبنم میگه که دمیر میدونی که تهدید کرده بود ولی نمیدونم مدرک نداریم! اونور میگه دیگه تنها نیستی منم هستم پیداش میکنیم…..