خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۵۹ سریال ترکی پناهم ده
فیلیس رفته تو هتل دنبال ناز و اونو با خودش میبره به خانه ضیاء. اونجا فیلیس به ناز میگه برو با شوهرت بالا حرف بزن این ماجرارو تموم کن دیگه خیلی داره کش پیدا میکنه قضیه فهمیدی؟ همه از سر و صدا میان و میگن چیشده؟ فیلیس با دیدن مته بهش میگه برین با ناز بالا حرف بزنین ناز میگه ای بابا چقدر پیله کردی! ولم کن دیگه دست از سرم بردار فیلیس میگه برنمیدارم و مته با ناز میرن از اونجا. بلگین میگه چخبره؟ چیشده؟ فیلیس میگه چیزی نیست دارم زندگیمو نجات میدم و به تانسو نگاه میکنه و میره.مته و ناز باهم حرف میزنن و ناز میگه خوب الان باید چیکار کنیم؟ ولمون نمیکنن! مته میگه بهتره جوری وانمود کنیم که باهم آشتی کردیم تا یه مدت آبها از آسیاب بیوفته بعد کم کم رو کنیم حرفشو پیش بکشیم او قبول میکنه و همدیگرو بغل میکنن. فردای آن روز قدیر خواب میبینه که ناز پیشش رفته و بهش میگه که انگاری حق با مامانم بوده و او را میبوسه قدیر از خواب بیدار میشه و جا میخوره و میگه این چه خوابی بود که دیدم دیگه!
آنها در حال رفتن به دوزچه هستن از طرفی دیگه ناز و مته با اوزان رفتن برای طلاق توافقی دور از چشم همه وقتی تمام میشه کار به اوزان میگن که فعلا به کسی چیزی نگو نباید بروز بدی! از طرفی عزت ساکشو بسته و میخواد بره سر قرار با تانسو تو هتل که باهم فرار کنن فیلیس که میدونه قضیه رو به عزت میگه کجا به سلامتی؟ او میگه میرم یکم ورزش کنم لباسامو هم برداشتم ببرم خشکشویی بدم فیلیس با طعنه میگه حالا که داری میری به سلامت! عزت میره پیش تانسو و او با دیدنش خوشحال میشه و میگه راسیتش یکم ترسیدم که نیای! عزت باهاش حرف میزنه و میگه من نمیتونم بیام نمیتونم نازو تنها بزارم تو این وضعیت و همه چیزو بندازم گردن فیلیس و بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. تانسو که بهم ریخته بعد از چند دقیقه ضیاء به اونجا میاد و اونو سرزنش میکنه که با عزت اونجا چیکار داشته این چه بی آبروییه دیگه! تانسو میگه چیزی بین ما نبوده بابا فقط همو دوست داشتیم ضیاء میگه باید به این کارها خاتمه بدی و با خودش میبره به طرف خانه و تو اتاق سرایداری زندانیش میکنه و میگه باید فعلا اینجا بمونی گولتن و بلگین مانعش میشن و میگن چرا این کارو میکنیمگه چیشده؟ اما او چیزی نمیگه و میره. ناز به قدیر زنگ میزنه و میگه که جدا شد بالاخره آزاد شد ولی وقتی میفهمه او داره میره دوزچه بهم میریزه….