خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۶۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من
آیسل با اونو. میرن به خانه دمیر تا ببینن اونجاست یا نه وقتی میرسن آیسل به اتاق خوابش میره که میبینه هیچ کدام از وسایلش اونجا نیست که به اونور میگه یعنی بی خبر از من رفته؟ کجا؟ سپس وقتی موتورشو میبینه خوشحال میشه و میگه نه موتورش اینجاست جایی نرفته اونور با دیدن کلاه کاسکت به مادرش میگه همون کلاهی نیست که شبنم نشون داد بهمون؟ همونی که ترمز ماشینو بریده بود! آیسل جا خورده و میگه این امکان نداره! اونور نقش بازی میکنه و میگه اینم که خبری ازش نیست واسه اینه که فرار کرده! امیدوارم پیداش نشه وگرنه خودم میکشمش آیسل ازش میخواد به پلیس چیزی نگه بزاره پیداش که شد حرف بزنه باهاش و قول میده که دیگه همچین کاری نکنه من نمیزارم اونور قبول میکنه. شبنم هم به دیدم میگه بیاد خونه پیشش و بهش میگه از دمیر خبری داری؟ او میگه نه چطور؟ شبنم فیلمو نشون میده و میگه میخواسته من و بچه هامو بکشه نباید پای بچه هامو میکشید وسط! دیدم جا خورده و با ترس میگه یعنی چی؟ واقعا میخواسته بکشه؟ پس باید مجازات بشه! شبنم میگه آره اگه خبری ازش شد یا جایی دیدیش بهم بگو او قبول میکنه و با ذهنی بهم ریخته از اونجا میره سمت مانژه. الیف میره دم در خانه مسعود تا باهاش حرف بزنه درباره بهم خوردن شراکتشون اما مسعود حتی داخل راهش هم نمیده.
الیف با عصبانیت گلدانی برمیداره و شیشه خانه را میشکنه و میره داخل مسعود دعواش میکنه و میگه چخبرته؟ او میگه گفتم مثل شبنم بیام شاید خوشت اومد! سپس وقتی میفهمه مسعود اصلا هیچ حسی بهش نداشته دیوونه میشه و میگه باید تاوان بازی کردن با منو بدی! و گلدانی تو سر خودش میزنه و میشکنه و شروع میکنه به چون انداختن خودش مسعود شوکه شده و میخواد جلوشو بگیره که الیف فرار میکنه و میره سمت خونه شبنم و شروع میکنه به داد زدن که مسعود میخواست منو بکشه شبنم که باورش نکرده. پلیسا از راه میرسن و مسعودو با خودشون میبرن شبنم به نیلگون زنگ میزنه و خبر را میگه او با وکلا به اونجا میرن. واجد پدر دمیر به آیسل زنگ زده و از دمیر خبر میگیره که او بهش میگه احتمالا اتفاقی واسش افتاده که نیست چون جایی میخواست بره اولین نفر به من میگفت! و میگه میاد اونجا تا دنبالش بگردن. شبنم در حال رفتن پیش پلیسه که یه پیامی همزمان واسه او و اونور میره با این متن که میدونم چیکار کردی! اونا بهم میریزن. شبنم به آگاهی میره تا مسعودو ببینه او اول کمی با آرزو کل کل و بحث میکنه سپس میره داخل…..