خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۶۸ سریال ترکی پناهم ده
ناز میره دنبال مته و سوار ماشینش میکنه مته میگه کجا؟ ناز تو ماشین با مته حرف میزنه و میگه تو گفتی چی؟ از اینیجلا خوشت میاد آره؟ مته میگه چندبار باید بهت بگم؟ ناز میگه دیشب اصلا نخوابیدم همش داشتم فکر میکردم سپس بعد از زدن حرفاش میگه دیدم واسه منم خوب میشه مته میگه یعنی چی؟ الان چرا داری انقدر تند میری؟ ناز میگه میخوام تورو به اینیجلا برسونم. اینیجلا درحال خداحافظی کردن از همه هست که مته و ناز به اونجا میرن اوزان میگه خوب بچه ها هم رسیدن دیگه بریم که دیر میشه. مته میره پیش اینیجلا و دستشو میگیره و میگه اینیجلا هیچ جا نمیره حداقل بدون من جایی نمیره همه جا میخورن که هاتف میگه چی میگی مته؟ چخبره؟ مته اعتراف میکنه که اینجیلارو دوست دارم سپس دستشو دراز میکنه و به اینیجلا میگه اگه تو هم موافقی دستمو بگیر اینیجلا دستشو میگیره و باهم میرن سمت خونه مته. جو خانه میریزه بهم و فیلیس دوباره عصبی میشه و با همه جر و بحث میکنه بعد از گیر دادن به غدیر که دور و بر نازه او میخواد بره که ناز میگه منم میام و میرن. هاتف هم با مادربزرگ اینیجلا دعوا میکنه و میگه تو و ضیاء خبر داشتین نه؟ چرا به من نگفتی؟ و بعد از دعوا کردن میخواد بره پیش ضیاء تا با اونم دعوا کنه.
ناز و غدیر در حال رفتن به پناهگاه مته هستن تا ناز باهاشون حرف بزنه و به غدیر میگه الان اصلا واسم مهم نیست چیکار میکنن ولی درباره گذشته باید بهم حساب پس بدن! وقتی به اونجا میرسن ناز بهش میگه خوب اینیجلا تعریف کن واسه بهم ریختن اوضاع نیومدم وگرنه دست تو دست نمی فرستادمتون که برین خوب میشنوم. اینیجلا میگه تو یا منو درک میکنی یا بهم حق نمیدی، من و تو از بچگی مته را دوست داشتیم و واسش تعریف میکنه که ناز میگه پس از خیلی وقت پیشه تو چجوری تونستی باهام اینکارو کنی؟ من همه چیزمو باهات تقسیم کردم! چرا به جای پنهان کاری نیومدین چیزی بگین بهم! اینیجلا میگه نمیخواستیم ناراحت بشی مته میگه ما واسه ناراحت نشدن تو کشیدیم عقب اینیجلا میگه قرار بود بعد از ازدواج شما من کلا برم از اینجا! بعد از حرف زدن ناز با کلافگی از اونجا میره. هاتف رفته به خونه ضیاء و اونو سرزنش میکنه به خاطر دخالتش و اینکه چیزی بهش نگفته اونجا فیلیس میاد و میگه تو اومدی اینجا بازم از اینیجلا حمایت میکنی؟ و ناز اصلا مهم نیست واست؟ آنها میپرسن که مگه چیشده؟ فیلیس بهشون میگه که مته اینیجلارو دوست داره دستشو گرفت و رفت! همگی شوکه شدن و جو اون خونه هم میریزه بهم….