خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۸۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من
اونور با عصبانیت رفته به سمت خانه خودش و با دیدم دعوا میکنه و میگه تو چجوری تونستی همچین کاری کنی؟ دیدم بهش میگه من فقط تورو از دست شبنم و ملیسا نجات دادم! اونور میگه تو چجوری میتونی اینو بگی؟ و ازش میخواد از خونه اش بره بیرون همان موقع آیسل میاد اونجا تا با اونور حرف بزنه. اونا تنهایی میشن و اونور بهش میگه که شبنم تقصیری نداره فقط ازت میخوام بزاری اون حداقل بالاسر بچه ها باشه من میخوام خودمو معرفی کنم آیسل بهش میگه من تمام شواهدو پاک کردم اونور میگه چرا این کارو کردی؟ میرفتم زندان دیگه نمیتونم پنهان کاری کنم آیسل میگه مشکل این نیست مشکل ماجده که بفهمه تو کشتی دمیرو تورو میکشه حتی اگه تو زندان باشی اونوقت به چه درد میخورم وقتی دوتا پسرام مرده باشن! ببین به چه روزی منو انداختی! تو از این به بعد جوری که من میگم زندگی میکنی اینم تاوان کارته سپس به دیدم میگه تو هیچ جا نمیری از این به بعد چیزی میشه که من میگم دیدم خوشحال میشه و لبخند میزنه.
آیسل و ماجد باهم اون قسمت از باغچه رو که دمیر را دفن کرده اونور گل هاشو عوض میکنن و حسابی میرسن بهش. ملیسا به اونجا میاد و سعی میکنه آیسل اونو ببخش اما موفق نمیشه. موقع رفتنش از اونجا با اونور و دیدم روبرو میشه و با دیدم کمی کل کل میکنه و میره. آیسل قراردادی به دیدم میده و میگه امضاء کنه سپس بهش میگه اگه دهن باز کنی چیزی بگی دودمانتو سیاه میکنم! ملیسا و شبنم رفتن به مانژه که اونجا برای جفتشون گلدان لاله سیاه میفرستن با یه پیام که شروع زندگی باشکوه من “دیدم”، شبنم عصبی میشه و میگه حتما یه چیزی به دست آورده. یکی از زن های همیشگی مانژه که جاسوس دیدمه ازشون عکس میگیره و واسش میفرسته. شبنم و ملیسا رفتن به خونه اونور تا با دیدم حرف بزنن، وقتی به اونجا میرن باهاش حرف میزنن که دیدم بهشون سند ازدواجو نشون میده اونا جا میخورن و واسه هم کری میخونن. اونور میاد و سعی میکنه قضیه رو عادی جلوه بده و از شبنم و ملیسا می خواد تا از اونجا برن بحث بینشون پیش میاد که مسعود و احمد به اونجا میرن و اونا هم میفهمن که اونور و دیدم ازدواج کردن و جا میخورن….