اشعار و غزل های زیبا در وصف شهدا از شعرای معاصر

شهدا در بین مردم جایگاه ویژه ای دارند و گاه احساساتشان را در قالب شعر و دلنوشته بیان می کنند و شعر و تک بیتی در مورد شهدا از دیر باز تا کنون در ادبیات فارسی جایگاه ویژه‌ای داشته است، که نشان از جایگاه والا و ارزشمند شهیدان در نزد مردم دارد. در اینجا اشعاری در وصف شهدا خواهید خواند.
اشعاری درباره شهدا
سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند! سلام بر شهدا، سلام بر آنانی که نگهداران مرز‌های این کشور بوده اند و با رفتنشان باعث عزت این کشور شدند. در سه دهه گذشته پس از جنگ، شاعران و هنرمندان زیادی در وصف شهدا اشعار و آثار ماندگاری خلق کرده اند. در این بین تک بیتی‌ ها جایگاه ویژه‌ای در بین مردم کسب دارند. این مطلب به بیان تک بیتی های زیبا در مورد شهدا خواهیم پرداخت.

آمد………….

تمام نسیم ها را شمردم من
سکوت تو از زیر خاک آمد

یکی برای تو یک مشک آب آورد
یکی برای تو سینه چاک آمد
تو را کنار زنده ها سرودم: صبح
تو چون طلوع کردی جهان هلاک آمد

کنارمسجد شهر فقط هیاهو بود
حسین آمد حسین آمد نیاک آمد

جوانی که قامتش قامت صنوبر بود
درأن کیسه با استخوان و پلاک آمد…

شعرتو……..

شعر تو را در زیر باران میسرایم

در بوق ماشین و خیابان میسرایم

تا لذت دنیا تو را از من نگیرد

شعر تو را با چشم گریان میسرایم

با لهجه ی مازندرانی  صاف و ساده

در روستا همراه چوپان میسرایم

به اسم رب شهدا بعداز  تلاوت

شعر تو را همراه قرآن میسرایم

تا کشورم در عشق پاینده بماند

شعر تو را با نام ایران میسرایم

رفتی تو تا ایران ما ایران باشد

این شعر از لطف شهیدان میسرایم

۲

در سبزه های سبز گیلان و گلستان

شعر تو را در یزد و کرمان میسرایم

تا کشتی ما،هم دران ساحل نشیند

مانند نوح در حین طوفان میسرایم

شعر تو را شبهای قدر و بعد توبه  

  در روزه های ماه رمضان میسرایم

تا که ثواب عشق تو نامم نویسند

شعر تو را امشب فراوان میسرایم

آهنگران آوینی و همت کلاه دوز      

 این شعر را برای چمران میسرایم

شعر تورا شعر تورا شعر تورا این       

شعر تو را شعر تورا آن میسرایم

این شعر های ارتجالی را برایت   

 تنها برایت با دل و جان میسرایم

بابا جون

 

 اینجا  هوا بارونیه صدای رعد و برق میاد

اونجا نداره آسمون  خوشابحالت باباجون

اینجا همه غمگینیمو ستاره ها خاموش شدن

اونجا نداره کهکشون  خوشابحالت باباجون

اینجاصلیب پر شده و  آدما آویزون میشن

اونجا نداره بمب و خون خوشابحالت باباجون

شما چطور رفتین و ما چرا باید بمونیم و

از رفتن کبوترا ترانه ها بخونیم و

شما خوشین تو آسمون خوشابحالت باباجون

اینجا دلم گریه میخواد بابا تو رو خدا بمون

                         خوشابحالت باباجون

اینجا دیگه نا ندارم حرفای مردم بشنوم

از قصه ی ریا واسه نونای گندم بشنوم

اونجانداره آب و نون  خوشابحالت باباجون

یادم میاد بچه بودم موهامو شونه میزدی

وقتی تو بازیا بودم برام تو خونه میزدی

خونه م شده عذا و خون خوشابحالت باباجون

از عشق و عاشقا بگواز اشک مادرا بگو

از دل بگو از غم بگو قصه ی کربلا بگو

بازم برام غزل بخون خوشابحالت باباجون

من روی پاهات خوابیدم همیشه گرم همیشه نرم

میگن پاهات تو جبهه مون..د خوشابحالت باباجون

مفهوم غزل من

عمری نتیجه ی غزل من تباه شد

وقتی غزل ترانه ی خورشیدوماه شد

یک روز از شهید سرودن ثواب بود

دیدی چگونه گفتن قلبم   گناه شد؟

بی تو دوباره اشک و فسوس و دوباره…. آه

بعد تو  شعر من که  فقط رو سیاه شد

عمریست که آسمان کبود و سیاه رنگ

از وسعت وفای شهیدان پناه شد

این شعر تیره معجزه هرگز  نمیکند

اما برای این دل من تکیه گاه شد

جز چند سنگ و مقبره جز چند نام و ننگ

سهم  تمامی  شهدا  افسوس  و  آه  شد

از عشق تو سرودن و باگریه نالیدن

مفهوم شعراز تو بود غیر آن اشتباه شد

یاد لاله ها

با خیال و یاد لاله ها کسی تنها نبود

جز برای مملکت دیگر غمی در ما نبود

تا که در فتح المبین بودیم بی خواب و خوراک

در کنار خاک ریزان  چشم ما لالا نبود

ای که با نام شهیدان فتنه بر پا میکنی

همت این باکری ها غارت و سودا   نبود

ما خدا را دیده ایم در پا  رس میدان مین

فاو را آزاد کردیم و کسی باما نبود

جویباری هست دریا در نگاه شیر مرد

   دشمن بعثی دگر خشکیده شد دریا نبود

ما شهادت را برای چشم کور دشمنان

                       زنده میداریم و جز این عاشقی فتوا نبود…………………..

شعری از شهریار برای شهدا

به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
چو لاله در چمن آمد
 به پرچمی خونین
شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سری به خاک فرو برده ام به داغ جگر
بدان امید که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین
چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک
بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری
که ساز من همه راه عراق میزد و راک
به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی
که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک
تو شهریار به راحت برو به خواب ابد
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک

عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک

عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک

سالهای سال تنهای تنها زیر خاک . . .

 

.

.

.

چشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است / چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده است

روی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش / عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .

یاد و خاطره شهیدان گرامی باد

.

.

.

باز هم در دل جنون آغاز شد / زخم میدانهای مین ابراز شد

باز هم مجنون لیلایی شدیم / بعد عمری باز شیدایی شدیم . . .

.

.

.

باید بهشتی وار در راه خدا رفت / اینگونه در راه حسین سر جدا رفت

باید چو چمران رفت تا اوج رهایی

بوی سیب

این بوی ناب وصال است یاعطر گل های سیب است

این نفخه ی آشنایی بوی کدامین غریب است؟

امشب از این کوی بن بیت باپای سر می توان رشت

روشن چراغ دل ودست بانور ((امن یجیب))است

درسوگ گل های پرپر گفتی وبسیارگفتیم

امروز می بینیم اما مضمون گل ها غریب است

در مسجد سینه چندی است تامسجدم نوحه خوانی است

برمنبر گونه شب ها این گونه اشکم خطیب است:

((ازسنگ های بیابان خاموش بودن عجیب است

از ما که هم کیش موجیم این گونه ماندن عجیب است))

خشکید جوی ترانه بی گریه های شبانه

این نغمه ی عاشقانه سوز دلی بی شکیب است

با اشتیاق زیارت یاران هم دل گذشتند

انگار تنها دل من از عاشقی بی تصیب است

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا