زندگینامه کامل مهدی اخوان ثالث شاعر مشهور ایرانی + فهرست آثار
مهدی اخوان ثالث (Mehdi Akhavan Sales) متخلص به م. امید ، یکی از شاعران بزرگ تاریخ ادبیات ایران، به تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۰۷ در مشهد دیده به جهان گشود.
وی یکی از بزرگترین شاعران سیاسی اجتماعی ایران است که در قرن اخیر شعرهایش جریانهای اجتماعی بسیاری را روایت میکند.
نوشتن زندگینامه در باب این افراد، به جد کاری سخت است، چراکه هر بخش از زندگی آنان مقالهای جدا میطلبد و آدمی میماند که کدام وجه از زندگی آنها را روایت کند.
اما در این زندگینامه، ازآنجاکه روال معمول تیم مطالعاتی استاد تیموری بوده است، جریانهای ادبی و شخصی زندگی وی بهمنظور درسی برای نویسندگان موردبحث قرار میگیرد.
همچنین بخشهایی از این زندگینامه روایتی است که خود اخوان ثالث از زندگیاش ارائه داده است و بهمنظور مستندسازی عین متن نوشتههای او در این مقاله ذکرشده است.
اخوان ثالث در مشهد زاده شد. پدرش، از اهالی یززد بود و در جوانی به سبب فعالیتهای کاری به مشهد مهاجرت کرده بود و بعد هم در آنجا ازدواجکرده و سکونت گزیده بود.
پدر اخوان ثالث عطار بود و در زمینهی داروهای گیاهی و طب سنتی فعالیت میکرد.
اخوان، در هنگام تولد، با یک چشم نابینا به دنیا میآید، اما بعد از مدتی چشم دیگرش نیز به جهان باز میشود و وقایع جهان را موبهمو میبیند و بعدها با قلم استادانهاش آن را روایتی دردناک میکند.
خود اخوان ثالث در باب زندگیاش و بیماریاش در دورهی کودکی در نوشتههایش اینچنین گفته است که : ” پدر من عطار – طبیب بود و مادر هم کارش خانهداری و بعدها هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امام رضا و از این قبیل.
بعد از مدتی با درمانهای پدر و دعاهای مادر ونذر و نیازهایش آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. خدا به من رحم کرد و الا حالا دنیا را با یک چشم میدیدم. اما حالا با دو چشم میبینم. “.
مهدی اخوان ثالث، تحصیلات دورهی ابتدایی و همچنین دبیرستانش را در مشهد پشت سر گذاشت و فارغالتحصیل هنرستان صنعتی مشهد گردید.
آنچه که خود وی در باب زندگیاش میگوید ذکر این نکته است که از دورهی کودکی، موسیقی تأثیر ویژهای بر روان او میگذاشته است.
وی در این باب میگوید که : ” مشکلی که من داشتم در ابتدای کار پیش از کار شعر، پدرم مردی بود ـ یادش برایم گرامی ـ که بهقولمعروف قدما روی خوش به بچه نمیخواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش یعنی اخمها درهمکشیده و از این قبیل و من مانده بودم چه کنم، پیش از شعر، من با موسیقی سروکار پیدا کرده بودم، پیش استاد سلیمان روحافزا میرفتم و همچنین پسرش ساز میزدم، تار … من نمیگذاشتم پدر بفهمد که من با ساز سروکار دارم، چون میدانستم تعصبش را.
برادرش را وادار کرد که تار را دور بیندازد و کار نکند و اینها، تار برادرش را که عموی من باشد، من گرفتم و خلاصه اینها. “.
بنا بر آنچه که خود او گفته است و شاهدی بر مدعی است، وی تمام دورهی کودکی و نوجوانی خود را با موسیقی عجین بوده است.
موسیقی برای او یک امر مقدس بود. بعد از آنکه در موسیقی به تبحری رسید ، تصمیم به آن گرفت که به شعر روی بیاورد.
در واقع این گرایش به شعر نیز تحت تاثیر موسیقی در وی ایجاد شد. اشعاری که در ان زمان بر روی موسیقی قرار می گرفت و آن وزن و موزونی باعث شده بود که اخوان نا خود آگاه به شعر گرایش پیدا کند و شعر بخشی لا ینفک در وجود او شود.
اما در تمام این دوران مخالفت ها همچنان بر سر راه اخوان قرار داشت چنان که وی در باب مخالفت پدرش می گوید که : [پدرم] گفت: باباجان این کار را دیگه نکن. گفتم چه کاری؟
گفت همونی که گفتم. خوب البته فهمیدم چی میگه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دلیل؟ گفت که دلیلش رو میخوای؟ گفتم: بله. گفت: این نکبت داره، صدای شیطانِ … و از این حرف هایی که می شد نصیحت کرد …. ” .
اما اخوان درست مانند شعرهای بزرگسالی اش از همان دوره کودکی و نوجوانی سر سخت بود و گوش به این حرف ها نمی داد. وی در دوره ی کودکی و نوجوانی تحت آموزش سلیمان روح افزا که تارنوازی قهار بود به مشق تار پرداخت.
وی در همین دوره بود که تحت تاثیر نواختن تار و شعرهایی که در ردیف تار نوازی مشاهده می کرد ، کار شعر نوشتن را نیز شروع کرد.
در واقع شعر نوشتن برای او ابتدا به امر فرصتی بود که بتواند روی ملودی هایی که با تار میزند ، یک متنی بگذارد و همراهی کند ، اما بعد کشش او به شعر بیشتر گشت.
از سمت دیگر نیز پدر اخوان ثالث، عاشق شعر و شاعری بود و ازاینرو پسرش را بسیار در این راه حمایت میکرد.
وقتیکه اخوان چند شعری سرود، معلمش از این امر آگاهی پیدا کرد. اخوان معلمی داشت به نام پرویز کاویان جهرمی که بسیار استعداد اخوان را درک کرده و او را در این راه راهنمایی میکرد و اصول شعر و شاعری را به او میآموخت.
وی در این دوره مشتاق شعر شد و موسیقی را کمکم در سایه دنبال میکرد. شعر آنچنان زندگی او را تحت تأثیر قرار داده بود که پایش به انجمن ادبی خراسان باز شد و کمکم با بزرگان حوزه ادبیات خصوصاً شعر وارد مراودات ادبی شد.
وی دربارهی خاطرهی رفتن به این انجمنها اینچنین گفته است که : ” در خراسان وقتی که تازه به شاعری رو کرده بودم (سالهای ۲۳- ۲۴) به یک انجمن ادبی دعوت شدم که استاد کهنسالی به نام نصرت منشی باشی در صدر آن بود.
هر وقت شعر مرا میشنید میپرسید تخلصتان چیست؟ او واجب میدانست که هر شاعری تخلصی داشته باشد و من نام دیگری نداشتم، سرانجام خودش نام امید را بهعنوان تخلص بر من نهاد. “.
اخوان ثالث در ابتدا نمیدانست که استعدادش در کدام قالب شعری بیشتر است. ازاینرو شروع به آزمایش شیوههای مختلف قصیدهسرایی، غزلسرایی و شعر نو سرایی کرد و در آخر استعداد ویژهی خود را در گفتن قصیدههای استوار و از آن مهمتر شعر نوی فارسی دید.
شعر نوی اخوان به جد بینظیر ترین نمونههای شعر نوی فارسی است که حتی خود نیما نیز اینچنین در سبک ابداعی خویش توانمند ظاهرنشده است.
اخوان در سال ۱۳۲۹ با ایران اخوان ثالث که دخترعمویش بود ازدواج کرد. این ازدواج سه دختر نیز به همراه داشت.
البته ذکر این نکتهی دلخراش هم لازم است که دو دخترش یکی در رودخانهی کرج غرق گردید و یکی هنوز چند روزی از تولدش نگذشته بود که دنیا را بدرود گفت.
این دو اتفاق سخت روح اخوان را درگیر میکند و برای مدتهای مدیدی او را خانهنشین میکند.
اما بعد هیچچیز باعث نشد که وی از مسیری که در ادبیات انتخاب کرده بود، یعنی سرودن اشعار سیاسی اجتماعی بازبماند.
او در تمام عمر خود چنان تیغ قلمش را برای اتفاقات اجتماعی ایرانزمین تیز کرده بود که هر باری که قلم بر روی کاغذ میگذاشت تا که شعری منتشر کند، تن همهی اصحاب سیاست میلرزید.
او شعرهای بسیار گیرایی در سالهای پرحادثهی ایران به چاپ رسانیده است که مشهورترین آن زمستان است که با صدای محمدرضا شجریان نیز اثری بسیار شنیدنی تر شده است.
وی سالهای زیادی را نیز در زندان گذراند و بعد از انقلاب نیز بهواسطهی یک سری از درگیریها خانهنشین شد و هیچگاه اجازهی کار پیدا نکرد.
با این اوصاف، اخوان ثالث آنقدر ها کار درخشان در کارنامه دارد که اگر و تنها اگر همان کار زمستانش نیز منتشرشده بود و هیچ اثری دیگر از او موجود نبود، یقیناً یکی از برترین شاعران ایرانزمین در تاریخ ادبیات معاصر ما بود.
اما بعد، وی در یکشنبه روزی در ۴ شهریور ۱۳۶۹ برای همیشه جهان را بدرود گفت و در کنار سرو سترگ شعر ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد.
آثار مهدی اخوان ثالث
- ارغنون
- زمستان
- آخر شاهنامه
- سال دیگر ای دوست ای همسایه
- ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
- پاییز در زندان
- عاشقانه و کبود
- در حیاط کوچک پاییز در زندان
- دوزخ اما سرد
- از این اوستا
- بهترین امید
- زندگی می گوید : اما باز باید زیست
مروری بر آثار مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث بخشی از تاریخ مکتوب ایرانزمین به روایت اشعار است.
او شاعری آزادیخواه، مستقل و بلندمرتبه بود که در تمام عمر یک لحظه سر به هیچ قدرتی خم نکرد و نگذاشت که کسی مانع کارش شود.
او همصدای مردم بود و برای مردم بسیار سرود. ازاینرو است که وی همیشه در یاد مردم جاویدان ماند و در یاد حاکمان عذاب روح. در ادامه یکی از طلاییترین شعرهای او یعنی شعر زمستان را باهم مطالعه میکنیم:
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی …
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.