خلاصه داستان قسمت پنجم سریال نجلا از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال نجلا را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نجلا سریالی است در ۱۵ قسمت که در ایام اربعین از شبکه سه سیما پخش میشود و داستانی پرکشش دارد. «نجلا» به کارگردانی خیرالله تقیانیپور و تهیهکنندگی سعید سعدی ساخته شده است. خیرالله تقیانی پور، از کارگردانان جوان و شناخته شده حوزه تئاتر است که بعد از ساخت فیلم تونل، اولین تجربه سریال سازی خود را نیز با نجلا تجربه خواهد کرد.
خلاصه داستان سریال
شخصیت اصلی سریال، نجلا است و قصه پیرامون عبد با بازی حسام منظور و نجلا میگذرد. قصه سریال نجلا در سال ۵۸ می گذرد و دختری به یک پسر عاشق در آن اوضاع آشفته و نا امنی ها وعده ای می دهد که طی آن اگر پسر بتواند او را از مرز رد کند و به زیارت اربعین برسد، در قبال عشقش به او پاسخ مثبت می دهد، اما همه اینها در طول مسیر دست خوش اتفاقهایی می شود.
اسامی بازیگران
حسام منظور، سارا رسولزاده، ملیکا شریفینیا، مصطفی ساسانی، سوگل طهماسبی، جواد پورزند، علی غابشی، مرتضی شاهکرم، وحید نفر، بدرالسادات برنجانی، محسن پوشانی، محسن سلیمانی، سجاد دیرمینا، ابراهیم گلهدارزاده و (با هنرمندی) هدایت هاشمی، سیدمهرداد ضیایی و آزیتا حاجیان گروه بازیگران این پروژه تلویزیونی را تشکیل میدهند.
خلاصه داستان قسمت پنجم سریال نجلا
عبد به خاطر جواب ردی که شنیده بود کل شب را بیرون سر میکند و صبح به خانه برمیگردد که میبیند که عطا دم در خانه نشسته و خوابش برده و بیدارش میکند که به داخل خانه برود. عطا ماجرارو میپرسد که عبد برایش توضیح میدهد، عطا بهش میگه حالا میخوای چیکار کنی؟ دست میکشی؟ که عبد میگه نه و به خانواده اش ماجرای نجلا را میگه. از طرفی نجلا که به خانه رفته به عمه سلیمه اش میگوید که آب پاکی را رو دستش ریخته و ماجرای ازدواجش و همه چیزو بهش گفتم. عمه سلیمه به نجلا میگه که خواستن بیان خواستگاری نجلا مخالفت میکند ولی در آخر عمه سلیمه حرفش را به کرسی مینشاند و میگه بهشون میگم بیان نمیخوایش اومد میگی نه ولی باید بیان. فردای آن شب قرار میگذارند، عبد در پوست خودش نمیگنجد و همگی خوشحال بودن از سروسامان گرفتن عبد و همگی به همراه دایی و پسردایی اش به خانه شیخ میروند. وقتی به دم در میرسند و در را باز میکنند ثریا با دیدن شیخ تو خودش میرود و میفهمد که دلیل اینکه با شیخ صحبت نکرد برای همین عشق و عاشقیش بود.
به داخل میروند و اولش همه چیز به خوبی گذشت مشکلی نبود تا اینکه مادر عبد گفت عروس خانم میخواد ببینه، نجلا وقتی چایی میاورد مینشیند و مادر عبد از کارش تعریف میکند و تحسینش میکند که نجلا میگه اون خدابیامرز تشویقم کرد که مادر عبد گفت خدا مادرتو بیامرزه که نجلا میگه خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه ولی منظور من شوهرم بود. همه تعجب میکنند که ادامه میده بهتون نگفته بود من قبلا شوهرو یه بچه داشتم؟ دایی عبد از جاش بلند میشود و بقیه پشت سرش بیرون میان. عبد میماند و بهش میگه این رسمش نبود و میرود. وقتی به خانه میرسند ثریا بهش میگه که حالا فهمیدم چرا به شیخ ماجرای شوهرمو نگفتی ماجرا دلدادگی بوده و دایی اش هم عصبانی که منو سکه یه پول کردی. آخر شب مادرش پیشش میرود و میگوید بهتر است که فراموشش کنی که عبد میگه ای کاش میتونستم. و پایین عکس چشمانش که روی دبوار اتاقش کشیده بود مینویسد مرهم زخم همه شدی به جز من….
بیشتر بخوانید: