خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم به خانه اش میره و به خدمتکارش روها میگه بدو برو کم و کسری های توی یخچال بگیر و بیار. بعد از رفتنش از قصد خودش میره لوله آبو میترکونه با چکش و سپس حاضر میشه میره به کافه. وقتی وارد کافه میشه تمام زن های اونجا بهش نگاه میکنن و از راز لاغر بودنش بهم میگن و بهش حسادت میکنن. شبنم به دنبال پسرش امره میره تا از مدرسه بردارتش و وقتی به خانه میرن میبینن که خونه را آب برداشته و دخترش هم از مدرسه رسیده خونه. شبنم میگه چیشده روها؟ او میگه نمیدونم خانم اومدم همه جارو آب برداشته بود! اونور همسر شبنم میاد و میگه چخبر شده؟ و سریعا میره سمت تابلویی و وقتی میبینه اونم خیس شده کلافه میشه شبنم با کلافگی میگه گفتم تأسیسات اینجا کار دستمون میده! تو با بچه ها برو خونه مادرت من با چندتا خدمه اینجارو مرتب میکنم! شب مادر اون ر به اونجا میاد و میخواد شبنم را بغل کنه و میگه آخ دخترم! اینجا چخبره؟ شبنم میگه بازم نیست مادرجان اونور نیست او سریع عقب میره و خیلی جدی میگه باشه میرم بهشون سر میزنم شبنم بهش میگه میدونینرقیه خانم مرده؟ خونه شو گذاشته واسه فروش.
فردای آن روز سر میز صبحانه شبنم با اونور حرف میزنه تا راضیش کنه خونه رقیه خانم را بخره چون بزرگترین خونه در اینجاست و انها لایق اون خونه هستن اونور میگه ما و خانواده مون اهل ریا نیستیم! شبنم میگه میدونم ولی برای بالا بردن عزت نفس بچه هامون میخوام این کارو کنیم و با چرب زبونی راضیش میکنه. آنها خونه را میخرن و اسباب کشی میکنن. شبنم میره به رستوران خیریه و دوباره تمام زن ها نظرشون بهش جلب میشه و درباره اینکه اون خونه رقیه خانم را خریده پچ پچ میکنن. دوستش میره پیش شبنم و باهم حرف میزنن و شبنم بهش میگه تصمیم گرفتم یه مصاحبه هم بکنم دوستش میخواد منصرف بشه اما او میگه چیزیم نمیشه بزار خوش بگذرونیم! خبرنگارها به خانه جدید شبنم اومدن و ازش درباره گذشته از دوران تحصیلش و بچگیم میپرسن او میگه من پرنسس خونه مون بودم مامانم خیلی دوستم داشت و بهم میرسید، او یادش میاد که مادرش اونو دست و پا گیر تلقی میکرد. او به خبرنگارها میگه من تو بهترین کالج درس میخوندم و یادش میاد که دوران مدرسه اش تو یه کالج به خاطر درس خوبش بورسیه شده بود و اونجا یه دوست داشت که بزرگترین خونه اونجا مال اونا بود.
شبنم برای کمک به پدرش صبحا میره به مغازه لاستیک فروشی پدرش و لاستیک بار ماشین میزنه. یه روز وقتی بعد از سرکار به دانشگاه میره اونجا دوستش بهش میگه که تو مسابقه ریاضی نفر اول شده و برای یه کالج تو سوئیس بورسیه شده شبنم به شدت خوشحال میشه. او بعد از مدرسه به خانه دوستش میره که اونجا مادر دوستش او را تحقیر میکنه به خاطر وضعیت مالیش و میگه اگه ببینم اثری داری میزاری روی دخترم اون موقع من میدونم و تو! شبنم یه روز که پیش پدرش در حال کار کردن بود سرهنگ مسعود به اونجا میره و ازش میپرسه چرا لاستیک بار میزنی؟ او میگه اومده بهم کمک امروز تعطیل بوده سرهنگ مسعود میگه تعطیله بره بگرده بره سینما چرا کار میکنه؟ سپس بهش پول بلیط سینمارو میده و میگه مهمون من سپس از پدر شبنم میپرسه سلاح الدین میشناسی؟ و عکسشو نشون میده که او میگه نه مسعود میگه چرا دروغ میگی؟ بهش الان لاستیک دادی! هرچی لاستیک داری بیار واسه کلانتری و میره که شبنم از اون مرد حسابی خوشش اومده و با لبخند بهش نگاه میکنه…