خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۱۱ سریال ترکی نامادری
تو مسیر ایپک میپرسه نگفتی چرا یهو برنامه عوض شد! چرا سراپ نتونست بیاد؟ فاروق میگه میموند پیش بچهها بهتر بود ایپک میگه همین؟ و به مسیر بدون هیچ حرفی ادامه میدن. مته به خانه فاروق میره و وقتی میفهمه او با ایپک به خارج از شهر رفتن عصبی میشه و با عجله میره. ایپک از عکس هایی که تو هتل گرفته تو فضای مجازی میزاره که سراپ با دیدن عکسا عصبی و کلافه میشه. همان موقع ناز میاد پیشش تا کمک کنه واسه ایپک کادو بگیره سراپ به موهاش نگاه میکنه که ایپک یادش میاد که داشته میبافه واسه همین با حرص میگه این چیه دیگه مثل بچه ها و بازش میکنه. ناز میپرسه چرا عصبی؟ صبح خیلی خوشحال بودی که سراپ میگه چیزی نیست ماجرای یکی از دوستامه و ماجرایی را به دروغ واسه ناز تعریف میکنه که یکی از دوستام سال پیش مرد و یه دوسته دیگه اش با شوهر اون ازدواج کرد ناز جا میخوره و میگه این خیلی بده که و سعی میکنه اونو نسبت به ایپک تحریک کنه و موفق هم میشه. ایپک و فاروق وقتی کارشون تموم میشه و میخوان راه بیوفتن موقع خداحافظی مته در حالیکه نوشیدنی خورده و تو حال خودش نیست پیششون میره و با رفتار و حرفاش آبروریزی میکنه.
فاروق میگه فردا از این کارهات پشیمون میشی و کاریم دیگه نمیتونی بکنی! سپس با خودش میبرتش و سوییچ ماشینشو به ایپک میده و میگه برو تو ماشین بشین تا بیام. ایپک به پارکینگ میره که مته را اونجا میبینه و میترسه. فاروق وقتی به پارکینگ میره میبینه ایپک رو زمین نشسته و گریه میکنه و به مته که رو زمین افتاده اشاره میکنه و میگه من فقط از خودم دفاع کردم فقط هلش دادم همین! فاروق به نیسان زنگ میزنه و میگه که کارمون یخورده طول میکشه. فردای آن روز ناز وقتی میبینه هنوز نیومدن یخورده حالش گرفته میشه و احساس ترس میکنه از طرف ایپک. سراپ هم عصبی و کلافه ست. جم بلیط سینمای فیلم مورد علاقه نیسان را واسه خودش و نیسان گرفته تا اونو سورپرایز کنه. ایپک و فاروق پشت در اتاق عمل وایسادن و ایپک خیلی نگرانه و گریه میکنه فاروق آرومش میکنه و میگه همه چیز درست میشه نگران نباش. نیسان به سردار میگه که میخوام برم بیرون و ازش میخواد ماشینو آماده کنه و بعد از رفتنش جم به سردار میگه من میبرمش و سوییچو میگیره. تو ماشین نیسان متوجه میشه که جم اونجاست به جای سردار و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟
جم میگه چه فرقی داره من یا سردار سپس بهش بلیطارو نشون میده و میگه بفرما. نیسان میگه این چیه؟ تو رفتی بلیط فیلم مورد علاقه منو گرفتی؟ جم تایید میکنه و میگه اینارو واسه تو گرفتم هدیه رو هم پس نمیدن! سپس ساحل پیاده میشه و میره. او به سینما میره که وسط فیلم جم اونجا میره کنارش میشینه و نیسان میگه تو منو تعقیب میکنی؟ جم میگه احتیاج به تعقیب نیست خودم بلیطو گرفتم واست و میدونستم این سینما میای. بعد از کمی بحث کردن نیسان میگه تو چرا با نامزدیت نیومدی با من اومدی؟ جم میگه نامزدم؟ من نامزد ندارم اون کار مامان و خواهرم بود که سرخود انجام دادن نیسان خوشحال میشه و حالش خوب میشه. سراپ به فاروق زنگ میزنه و میبینه ایپک جواب میده او جا میخوره که سراپ میگه با آقا فاروق میخواستم حرف بزنم او میگه الان نیستش اومد میگم زنگ بزنه سراپ قبول میکنه و بهم میریزه و تو فکر فرو میره. ناز مدام به ایپک و باباش فکر میکنه و حسابی نگرانه و نمیدونه باید چیکار کنه و به خاطر عصبانیتش موهاشو میکنه….