خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۱۲ سریال ترکی حلقه
شنار به سالن غذا خوری اسکندر رفت و باهم در حال حرف زدنن. شنار بهش میگه که خیاط اون پسر گارسون رو کشته اسکندر میگه خوب اینو میدونم دیگه چی؟ شنار میگه اون پسر کان درباره اش تحقیق کردم فهمیدم پسر ارن هستش اسکندر میگه پس بچه حمیرا و ارنه! اسکندر ازش میپرسه چی میخوای؟ شنار میگه شما میدونین که آقا اسکندر اون خیاط بی شرف منو نکشت ولی بهم گفت دیگه نمیخواد تو استانبول منو ببینه و بهش میگه که میتونم غلامیتونو بکنم سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. کان به همون تعمیرگاه میره و با اون مرد اونجا حرف میزنه و ماجرای نمرده بودن خیاط میگه. اون مرد که کان بهش دکتر میگه وقتی اسم خیاط را میشنوه شوکه میشه و میگه درباره اش شنیدم ولی چیزهای جالبی نه! کان با بهار قرار میزاره و بهش میگه قرار بود گارسون زنده بیارم واست ولی کشتنش او میگه کی؟ کان میگه یکی به اسم حیاط فکر میکردم مرده ولی انگاری زنده بوده بهار میگه کی؟ کان میگه توصیح میده بعدا. جهانگیر با عصبانیت و کلافگی میره به خونه پدرش و به ایلهان میگه اون کیه بابا؟ ایلهان میپرسه کی؟ سپس از زنش میخواد بره تو اتاقش.
بهار به کان میگه باید یه چیزی بگم بهت که پرونده را از من گرفتن یعنی دیگه من تو این پرونده نیستم منو کنار گذاشتن کان میگه چرا؟ بهار میگه تو همش میگی بعدا توضیح میدی یکبارم من بگم سپس بهش میگه که گوشیت شنود میشه حواست باشه کان میگه یه گوشی دیگه دارم با اون باهات در ارتباطم آنها باهم دست میدن و موقع رفتن کان میگه داستان ما اینجا تموم نمیشه کمیسر میبینمت بعدا و میره. جهانگیر از ایلهان میپرسه این خیاط کیه؟ ایلهان میگه آدم نیست ازش فاصله بگیر اما جهانگیر میگه میخوام بشناسمش اما ایلهان با عصبانیت میگه دارم میگم خطرناکه باید ازش فاصله بگیری جهانگیر با کلافگی میگه باشه و میره. مژده تو رستوران جهانگیرو میبینه که میره پیشش و به گارسون میگه یه صبحانه دو نفره بیاره. مژده به جهانگیر میگه اگه کار باباهامونو داریم انجام میدیم باید درباره کار باهم حرف بزنیم دیگه جهانگیر میگه نمیدونستم! بعد از کمی حرف زدن مژده میگه خیاط کیه؟ جهانگیر جا میخوره که مژده میگه بابامم اسمشو شنید همینقدر ترسید! جهانگیر میگه اون ربطی به تجارت نداره با اومدن اسم خیاط نگران تو شده مژده با تیکه میگه تو هم نگران من شدی پس؟ جهانگیر میگه اگه مربوط به خیاط باشه آره مژده لبخند میزنه و میگه خوبه سپس جهانگیر میره استراحت کنه و مژده میگه بعدا سر فرصت حرف میزنیم.
تو اداره پلیس جلسه ای ترتیب دادن و جمال از اردال گلگی میکنه که نزدیک ترین همکار منو نفوذی خودش کرده بوده فرماندار اردال هم حرف های خودشو میزنه و میگه یه مجرمو آزاد کردی تا باهات همکاری کنه؟ اون هرلحظه امکان داره فرار کنه! سپس در آخر تصمیم میگیرن که کان برگرده به زندان و محکومیتشو ادامه بده. نیروهای ویژه به یه خانه میرن اما متوجه میشن که کسی اونجا نیست و به فرماندار اطلاع میدن و او کلافه میشه. اسکندر به خانه کان میره و تهدیدشون میکنه و میگه تو منو سوزوندی در ازاش یه جون میخوام ازت! یا جون خودت یا جون مادرت کان میخواد باهاش دعوا کنه که مادرش جلوشو میگیره سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. جهانگیر پیش تراپیستش میره و میگه اون شخصی که همیشه توهمشو میزد و تو خیالم بود ساخته ذهنم نبود واقعی بوده من دیدمش اما نمیشناسمش تراپیست باهاش حرف میزنه و میگه جای نگرانی نیست تو در گذشته دیدیش ولی یادت نبوده و با دیدن دوباره یادش آوردی خیلی طبیعیه! ایرم میخواد بره خونه که میبینه جهانگیر جلو دره همان موقع او بهش زنگ میزنه و میگه میخوام حرف بزنیم او به دروغ میگه دو سه ساعت کار دارم شب ببینیم همو؟ جهانگیر قبول میکنه. بعد از رفتنش ایرم به خونه میره که میبینه فایلی که میخواسته پاک شده و نیست رو سیستم او شوکه میشه. جمال پنهانی با کان قرار میزاره و ماجرارو میگه بهش او میگه من ادعا میکنم که تو فراری شدی تو هم تو این مدت یه چیزی بدست بیار که بتونم ثابت کنم بهشون که با ما همکاری میکنی…..