خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۱۸ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم به مأمور شهرداری پیشنهاد پول میده تا باغچه شو خراب نکنه او قبول میکنه. اونور و شبنم با مسعود و ملیسا به رستوران رفتن تا از همونجا باهم برن سمت هلیکوپتر و برن ویلای ازمیر. اونجا باهمدیگه حرف میزنن سپس ملیسا برای اینکه نشون بده رابطه اش با مسعود خوبه ازش میخواد یکم بهش توجه کنه تا ازشون کم نیارن. سپس باهمدیگه به طرف هلیکوپتر میرن و سوار میشن. شبنم به روهو پیام میده و میگه چیشد؟ رفتن؟ باغچه رو که نکندن؟ اگه بکنن همه تونو میکشم! روهو میگه نه جلوی درن، پیام واریزی برای اون سرکارگر واریز میشه و او لبخند رضایت بخشو میزنه. آیسل با بچه های اونور و شبنم میره کافه تا باهمدیگه غذا بخورن. اونجا آیسل ازشون درباره وضعیت خونه شون ازشون میپرسه که کسی اومده مهموناتون یا نه دختر شبنم میگه آره چند وقت پیش دوست بابام ملیسا اومد یه بار تنها یه بار با دوست پسرش آیسل سعی میکنه ازشون سوالاتی بکنه تا بفهمه دوست پسرش چجوری بود او بهش میگه الان داری از زیر زبون ما حرف میکشی؟ آیسل میگه نه بابا دخترم این چه حرفیه داریم حرف میزنیم میخوام نظرتو بدونم چجوری بوده به نظرت!
آنها رسیدن به ویلا ازمیر. ملیسا با مسعود از دور ویلارو نگاه میکنن که ملیسا با حرص نگاه میکنه و به مسعود میگه اینجا باید مال من می بود! سپس به داخل میرن. اونجا سر میز ناهار نشستن که اونور حسابی از شبنم تعریف میکنه و ازش تشکر میکنه به خاطر غذاهای خوشمزه ملیسا حسادت میکنه سپس خودشو جمع و جور میکنه و رو به مسعود میگه یخورده یاد بگیر ببین چجوری زنشو لوس میکنه. مسعود گونه اش را میبوسه. بعد از کمی حرف زدن و غذا خوردن مسعود با شبنم به حیاط میرن و اونجا شبنم میگه اون چاقو بود گذاشتین رو میز سوال کردین ازم؟ او میگه آره پروانه ای نیازی بود و باهم درباره اش کمی حرف میزنن مسعود میپرسه حالتون خوبه شبنم خانم؟ شبنم میگه آره فقط دیشب خوب نخوابیدم از اونه اونور هم فهمید پرسید مسعود با طعنه میگه آره حتما همینطوره مطمئنم حتی متوجه نشده! سپس بعد از کمی بحث شبنم به داخل میره. ملیسا و اونور هم باهم بحث میکنن سر اینکه به شبنم احترام بزار ملیسا میگه اگه میخوای من احترام بزارم خودت باید میزاشتی بهش خیانت نمیکردی! و میره…..