خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۲۱ سریال ترکی نامادری
۳ روز بعد از اتفاقات پیش اومده واسه پخش شدن عکسش با فاروق خانواده فاروق با ایپک و اگه در حال حرف زدنن که مروت با چمدون به اونجا میاد و با فاروق میخواد حرف بزنه. مروت بهش میگه دخترم سه روزه رفته او پیازداغشو به قول معروف زیاد میکنه که فاروق عذاب وجدان بگیره و میگه بعد از انتشار اون عکس بلایی نبود که سرش بیاد سپس بعد از گفتن حرفاش از اونجا میخواد بره که فاروق جلوشو تو حیاط میگیره و میگه تلاشمو میکنن پیداش کنم مروت خوشحال میشه که فاروق به سردار میگه چمدون مروت خانمو به داخل ببرین مهمون ما هستن. نیسان پیش فاروق میره و میگه چخبره بابا؟ و وقتی میفهمه مروت یه مدت اونجا میمونه و میخواد دنبال سراپ بگرده عصبی میشه و میره ایپک هم بحث میکنه و پیش نیسان میره. فاروق یاد جایی میوفته که قبلا سراپ گفته بود اونجارو دوست داره و با پدرش اونجا خیلی خاطرات خوبی داره. مروت میره پیش ناز و شروع میکنه به گریه کردن و از سراپ گفتن که گم شده و روزهای آخر همش اسم شماهارو به زبون میاورد و سعی میکنه ذهنیت ناز را نسبت به سراپ برگردونه و باهاش خوب بشه و موفق میشه ذهن ناز را درگیر کنه.
هایریش به شوهرش میگه احساس نیکان قبلا سراپ و جم باهم رابطه داشتن یه عکس قدیمی دیدم ازشون تو گوشی جم شوهرش میگه خیال بافی نکن الکی چیزی نیست. نیسان تو حیاط نشسته تنهایی که جم میره پیشش و باهم کمی حرف میزنن. فاروق مسئله رو با قدرت در میون میزاره قدرت میگه به افرادم گفتم بگردن دنبال همچین جایی. سپس قدرت میگه چرا افتادی دنبال این دختر؟ فاروق میگه منم مقصرم ولی اون داره فقط تقاص پس میده اگه وقتی منو میبوسید میرفتم کنار شاید این اتفاق نمی افتاد، سپس بعد از کمی درد و دل کردن به طرف آدرسی که قدرت پیدا کرده میره. مروت پیش عمر رفته و میخواد با اونم درباره سراپ حرف بزنه که نیسان جلوشو میگیره و ازش میخواد تا از خواهر و برادرش دور بمونه و در آخر میگه بره پایین منتظر پدرش بمونه. فاروق جای سراپ را پیدا کرده. وقتی سراپ میبینتش جا میخوره و میگه شما اینجارو چجوری پیدا کردین؟ فاروق میگه خاطره ای که از گذشته واسم تعریف کرده بودی یادم اومد. فاروق میگه اومدم برگردونمت به زندگی نمیخوای اینجا زندگی کنی که! سراپ میگه منم از اینجا میخوام برم یه جای دورتر. اونا باهم حرف میزنن که فاروق میگه من بدون تو نمیرم سراپ میگه با چه عنوانی بیام؟ پرستار سابق بچه ها یا دستیار سابقتون؟ فاروق میگه هیچکدوم به عنوان همسرم سراپ شوکه شده و میگه چی؟ فاروق میگه با من ازدواج کن سراپ…..