خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۲۲ سریال ترکی حلقه
چاتای با وکیل هارچ صحبت میکنه و وکیل میگه اگه پدرتون فوت شده باید وصیتش باز و خونده بشه که یه شرط گذاشته باید کلیدهایی که دست قرارهای حلقه هستن به دست وکیل برسه تا وصیت خونده بشه چاتای میگه وگرنه؟ وکیل میگه وگرنه باز و خونده نمیشه. چاتای میگه اون قلندرخان کیا هستن؟ وکیل میگه کسایی که هنگام تاسیس حلقه کنار پدرتون بودن، ایلهان، اسکندر، نادر، جبار. چاتای میگه مگه نادر هنوز زنده ست؟ فکر میکردم مرده! و از اونجا میره. چاتای با وکیل اول پیش اسکندر میرن. وقتی سر میز میشینن اسکندر به دخترش میگه که جهانگیر وکیل هارچ را به چاتای تحویل داده الان ایلهان کارد بهش بزنی خونش در نمیاد و میخنده مژده ویگه چرا؟ چاتای بهش میگه باهم توافق کردیم همان موقع جهانگیر به مژده زنگ میزنه جهانگیر بهش میگه به کمکت احتیاج دارم مژده میگه باشه جهانگیر میگه نمیخوای بدونی چه کاریه؟ مژده میگه باهم قرار میزاریم کارتو بهم میگی. وقتی پیش بقیه برمیگرده چاتای و وکیل از اونجا میرن که مرده میپرسه چیکار داشتن؟ اسکندر میگه میخواستن بدونن گوشتمونو از کجا میخریم مژده با کلافگی نگاهش میکنه و اسکندر به یاد میاره که ازش کلیدو خواسته بودن واسه باز کردن وصیت اسکندر کلیدو بهشون داده بود.
مژده با شنار صحبت میکنه و بهش میگه چرا همه با جهانگیر بد شدن؟ اون میگه آخه همه ی مارو فروخت مژده میگه سر بابام؟ شنار میگه نه اسکندر خان با ایلهان فقط کار داره سر یه دختر مژده جا میخوره و میگه چی؟ و ازش میخواد واسش تعریف کنه. وکیل هارچ با همکار جمال، آلتای قرار میزاره و شنیدی که تو گوشی اوزجان نوچه چاتای پیدا کرده بودن را بهش نشون میده و میگه این واسه اداره شماست؟ آلتای میگه باید درباره اش تحقیق کنم وکیل با عصبانیت بهش میگه یکسریا خیلی بهمون نزدیک شدن! تو گفتی بهار زیر نظر خودته و همه چیز تحت کنترله! چیشد؟ و درباره این موضوع باهم حرف میزنن. مژده با شنار سر قرار با جهانگیر میره. جهانگیر بهش میگه مژده ما یه مسافر داریم باید بره مژده میگه فکر میکردم خودت میخوای بری! سپس ازش میپرسه چرا باید کمکت کنم؟ جهانگیر میگه یکی طلبت بعدا به کارت میاد. وکیل هارچ با چاتای و اسکندر به خانه ایلهان میرن. چاتای به کان اشاره میکنه و از ایلهان میپرسه این کیه؟ دومین باره میبینمش ایلهان میگه یکی از محافظاست کان خودشو معرفی میکنه سپس وکیل هارچ و کان با اوزجان بیرون میرن.
وکیل هارچ از قصد چرت و پرت میگه که کان دعوا کنه و تو اون وضعیت نوشته ای را تو دستش میزاره. ایلهان پیششون میره و سرزنشش میکنه کان را و پیش چاتای برمیگرده که به خاطر روبروی اون وایسادنش میگه واسه جبران باید کلید حلقه رو بدی ایلهان میگه میخوای از حلقه بیرونم کنی؟ چاتای میگه نه ربطی نداره واسه باز شدن وصیت میخوایم. بعد از رفتنشون ایلهان میره پیش کان و میگه وکیل چی داد بهت؟ کان نوشته را به دستش میده. او میره گوشی را از تو گاوصندوق برمیداره و پیام میزاره که از طرف وکیل هارچ زنگ میزنم چاتای باور کرده مرگ پدرشو و میخواد وصیتو باز کنه کلید من، اسکندر و جبار دستشه. جهانگیر بعد از درست شدن پاسپورت جعلی ایرم میخواد بره که جبار و آدم هاش میان مژده از جهانگیر دفاع میکنه و میگه اینجا محدوده منه یه قدم دیگه بردارین من میدونم باشماها! جهانگیر مهمون منه همونجوری که اومده همونجوری هم میره! بعد از کمی بحث جبار با حرص میره و جهانگیر از در پشتی میره. شنار نگران عکس العمل اسکندره که مژده میگه نگران نباش خودم نجات میدم و میره…..