خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی پناهم ده + عکس
خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی پناهم ده را در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۴ سریال ترکی پناهم ده
اینجیلا به خونه میره که عثمان پدربزرگش میگه آقا هاتف اومد اینجا نکنه میری پیشش گریه میکنی! اینجیلا میگه چرا باید همچین کاری کنم؟ عفیفه میگه پدربزرگت دنبال بهونه ست که بهت گیر بده. ناز به اینجیلا زنگ میزنه تا بره پیشش و باهم حرف بزنن اما او میگه نمیتونن قدیر گفت جایی نرم. بعد چند دقیقه که عثمان رفته واسه هواخوری بیرون ناز و مته به اونجا میان وبه اینجیلا میگه که تو نیومدی ولی ما اومدیم سپس ناز از اینجیلا معذرت خواهی میکنه و باهاش حرف میزنه و میخواد که برگرده خونه سپس اوزان بهش زنگ میزنه که به مته میگه ازش عذرخواهی کن تا میرم جواب تلفن بدم. مته با اینیجلا حرف میزنه و میگه که دیگه واسم مهم نیست هر تصمیمی که میگیری دیگه مثل بقیه ای واسم و باهم کمی حرف میزنم. ناز به اوزان میگه یه فرصت داری که ببخشمت اوزان میگه چی؟ واقعا؟ اون چیه؟ ناز میگه ازدواج. ناز وقتی حرفش تموم میشه و برمیگرده مته میگه تموم شد منم معذرت خواهی کردم ناز به اینیجلا میگه خوب میای دیگه آره؟ اینیجلا میگه آره میام ناز به شدت خوشحال میشه. قدیر رفته به اسکله پیش دوستاش و واسشون باقلوا برده که تشکر کنه بابت کمکی که بهش کردن ضیاء با دارودسته اش به اونجا میان.
قدیر با دیدنش میگه خیر باشه اینجا چیکار میکنین؟ ضیاء میگه باهم کمی حرف بزنیم؟ سپس درباره پارکینگ صحبت میکنن و ضیاء میگه هرجای این استانبول خواستی زمینشو میگیرم پارکینگش کنیم و بهش پیشنهاد خوبی میده که قدیر قبول میکنه. ضیاء درباره اینیجلا هم میگه که ناز و اینیجلا از بچگی باهم بودن بدون هم نمیتونن نمیتونی جداشون کنی اگه بتونی فقط واسه یه مدته اینیجلارو از دست میدی اونجوری! اینیجلا خدمتکار نیست اصلا اونجا قدیر کمی نرم میشه و در آخر ضیاء میگه برو ازش بپرس ببین نظر خودش درباره کارش پیش ناز چیه میخواد یا نه شبم بیاین خونه مون شام دعوتین قدیر قبول میکنه و میره. اینیجلا از اومدن ناز و مته میگه که میره به سر کارش قدیر هم از دعوت شدنشان واسه شب میگه. بالکین وقتی مهمون شبو میفهمه عصبی میشه که چرا اونارو دعوت کرده مته هم بهم میریزه ولی به روی خودش نمیاره ومیره بالکین را دلداری میده و میگه من پشیمونش میکنم از این کارهاش. پدر اوزان فهمیده که او مرخصی گرفته بوده و دانشگاه نمیرفته و باهاش دعوا میکنه. اوزان وقتی تنها میشه و ناز پیشش میره از اوزان میخواد که به خانواده اش بگه میخواد با اینیجلا ازدواج کنه اوزان میگه میفهمی چی میگی؟ اینو بگم منو میکشن! ناز میگه بهتر از قضیه دانشگاهته اون موضوعو فراموش میکنن اینجوری! اینجیلا و قدیر حاضر شدن و به شیرینی فروشی رفتن تا از اونجا به خانه ضیاء برن….