خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۲۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۲۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۲۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

خانواده آزرا سر میز نشستن و باهمدیگه در حال کیک خوردن هستن میرای میگه بچه ها کیک گرفتن و این ساعت نشستیم داریم باهم کیک میخوریم به نظرتون چخبره؟ دختر کوچک آزرا میگه حتما میخوان باهامون صحبت کنن پسرشون میگه حتما بار میرای کار اشتباهی کرده! آزرا و سرگن شروع میکنن درباره طرز آشناییشون باهمدیگه صحبت کردن سپس در آخر میگه ما تصمیم گرفتیم که دیگه به این زندگیمون پایان بدیم همگی جا میخورن و بهشون نگاه میکنن و میگن چی؟ همگی گریه میکنن و آزرا و سرگن سعی میکنن تا آنها را آروم کنن سپس در آخر سرگن بهشون میگه خیلی خوب پاشین حاضربشین برین خونه مادربزرگتون تا منم کم کم وسایلمو جمع کنم و برم! بچه هایش به طرفش میرن و او را در آغوش میگیرن و گریه میکنن آزرا نیز با دیدن این صحنه گریه میکنه. سپس آزرا با بچه هایش به طرف خانه مادرش میرن و آنها با دیدنش در آغوشش میگیرن و او را آرام می کنند. فردای آن روز سر میز صبحانه ملیسا به زور به پسرش میگه از غذاش تعریف کنه و بگه که به کاسه دیگه هم میخواد و پنهانی به کورای نگاه میکنه تا ببینه راضی هست یا نه اما در آخر پسرشون کلافه میشه و با عصبانیت میگه بسه دیگه نمیخوام! گفتم بدم میاد نمیخوام دیگه! کورای خودشو خوب جلوه میده و میگه این آخرین باره بعد اون بازی را که دوست داری بازی میکنیم، او نیز قبول میکنه و باب دل پدرش جمله را میگه سپس تفنگی برمیداره که گلوله های پلاستیکی داره سپس دنبال مادرش میکند و به سمتش شلیک میکنه ملیسا دور میز می دود و دستشو رو شکمش گذاشته که مادر کورای میبینه و حدس میزنه که بارداره. بعد از رفتن کورای ملیسا پنهانی با آزرا صحبت میکنه و میگه که خیلی خوشحالم و استرس دارم آزرا ازش میخواد تا به خودش مسلط باشه.

سپس مادر کورای با نوشیدنی پیشش میره و ازش میخواد تا باهمدیگه بنوشند اما ملیسا میگه نه من نمیخورم مادر کورای که میخواد مطمئن بشه بچه ای در کار هست یا نه اصرار میکنه و میگه باید بخوری اینو خیلی دوست داشتی! اما ملیسا تمام تلاششو میکنه که در بره از خوردن. یه نفر به کورای شماره کسی را که خبر طلاق ملیسا را پخش کرده بود میده. ژاله تعجب میکنه و میگه تو کی هستی؟ کورای بعد از معرفی خودش بهش میگه میدونم خبر طلاق زنمو تو پخش کردی! ازت میخوام بپرسم که حقیقت چیه؟ اینو کی گفته بهت؟ واقعا همچین چیزی بوده یا نه! سپس میگه نترس از من صدمه ای به تو نمیرسه! ژاله میگه این خبرو از یکی از نزدیکای آزرا شنیدم که بهتون نمیتونم بگم کی هست! از طرف دیگه به آزرا زنگ میزنن و میگن که ژاله خبر را پخش کرده بود او حسابی بهم می بره و به طرف خانه ژاله حرکت میکنه. سرگن به اونجا رفته که ژاله حسابی خوشحال شده سپس بعد از کمی صحبت کردن از سرگن میپرسه که شب میاد پایش یا نه که سرگن مخالفت میکنه و میگه نه و میره. بعد از چند دقیقه آزرا به اونجا میره که با عصبانیت میگه بهت کفته بودم از بچه هام فاصله بگیری؟ نگفتم؟ با پرونده های مخفی میخوای حال منو بگیری؟ چرا این کارو میکنی؟ من که گفته بودم برام مهم نیست به رابطه ات با شوهرم ادامه میدی یا نه! پس چه مرگته؟ چی میخوای؟ او به آزرا میگه یادته تو هتل چی گفتی؟ که همیشه این ننگ رو پیشانیش هست! همسرم منو از خونه بیرون انداخت ولی تو چیکار کردی؟ به زندگیت خوش و خرم با سرگن ادامه دادی! آزرا بعد از کمی بحث کردن با اون از اونجا بیرون میزنه.

سرگن تو دادگاه منتظر مانده تا آزرا بیاد و به داخل برن. او با دیدن آزرا خوشحال میشه اما وقتی میبینه ییلدریم به عنوان وکیل کنارش وایساده لبخند رو لبش می ماسه و با حرص نگاه میکنه. بعد از چند دقیقه چولپان و دخترهایش به اونجا میان که چولپان با دیدن ییلدریم به آزرا میگه آدم دیگه قحط بود که رفتی سراغ این فرفری؟ آزرا میگه اصلا حوصله این حرفارو ندارم و اصلا هم جاش اینجا نیست! چولپان به ییلدریم وقتی تنها میشن میگه پیشنهادتو قبول میکنم، کمکت میکنم تا اون بچه را پیدا کنی ولی یه شرط دارم! گفته بودی واسه پیدا کردن این بچه اومدی استانبول بعد از پیدا کردنش باید به استانبول برگردی! ییلدریم میگه اما آخه، چولپان نمیزاره حرفشو کامل بزنه و میگه اما و آخه نداره این تنها شرط منه، آزرا الان فکرش به اندازه کافی درگیر سردرگم هست نمیخوام بیشتر از این ذهنش درگیر بشه! ییلدریم با نگاه کردن به آزرا قبول میکنه و میگه باشه قبول بعد از پیدا کردنش برمیگردم استانبول!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا