خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۲۹ سریال ترکی حلقه
خیاط تو راهرو مدرسه راه میره و جهانگیرو تعقیب میکنه و شروع میکنه به صوت زدن جهانگیر برمیگرده و بهش میگه بیا باهم روراست باشیم تو که از مرگ نمیترسی بیا این بازیو تموم کنیم، همان موقع کان از پشت سر بهش حمله میکنه و باهم درگیر میشن که وقتی خیاط میبینه جهانگیر و کان او را محاصره کردن ناچارا میگه باشه جواب سوال هایی که میخواین بدونینو بپرسین جهانگیر میگه اون شب تو کازینو چیکار داشتی؟ خیاط میگه بهم گفته بودن کان را بکشم دلیلسو نمیدونم ولی بهم گفتن برم بکشمش اونا میگن یعنی چی نمیدونی؟ خیاط میگه جواب اینارو وکیل هارچ میدونه جای وکیلم باید از ایلهان بپرسی. موقع رفتن کان ضربه ای به پشت سر خیاط میزنه که بیهوش میشه و رو زمین میوفته کان به جهانگیر میگه بزار پلیسا به حساب این قاتل برسن و از اونجا میرن. جمال و گروهش به اونجا میرسن و از مافوقش میخواد که بدون اینکه کسی چیزی بفهمه سه روز همونجا نگهش دارن تا شاید چیزی ازش بفهمن مافوقش قبول میکنه. بهار میره تا از خیاط بازجویی کنه اما خیاط با کمال خونسردی فقط نگاهش میکنه و از جواب دادن تفره میره. جهانگیر و کان پیش ایلهان میرن و جهانگیر ازش میخواد جای وکیل هارچ بگه اما او بهشون چیزی نمیگه و رو به جهانگیر میگه تو بهتره بری آماده بشی واسه معامله بره.
جهانگیر میگه بهتره گمن کار خودمو راه بندازم و ازت جدا بشم اینجوری میتونم با بالا دستیا ملاقات کنم سپس میرن. کان و جهانگیر به هتلی میرن که بره اونجا اقامت داره و بره و کارهاشو زیر نظر دارن و نقشه ای میکشن. بعد از اونجا کان پیش جمال و بهار میره و وقتی بهارو میبینه میگه الان آرامش گرفتم که دیدمت فکر کردم خیاط بلایی سرت بیاره بهار هم لبخند میزنه و میگه منم خوشحال شدم دیدمت خوبه که هستی جمال میاد و کان را بغل میکنه و ازش تشکر میکنه که جون بهارو نجات داده. کان کلیدی که نادر بهش داده بود را نشونشون میده انها که عکس کلیدو تو دفترچه قدیمی پدر بهار دیده بودن جا میخورن. جمال میره پیش خیاط و سعی میکنه باهاش حرف بزنه جمال بهش میگه فیلم های جنایتتو داریم احتمالا حلقه فرستاده واسشون مهره سوخته ای و سالهای سال اینجا میمونی و میفهمی که چقدر تنهایی و تنها دوستت منم چون من دنبال حقم نه تو! خیاط با شنیدن این حرفها اخماش میره تو هم و جا میخوره. ایلهان به هتل میره تا با بره ملاقات کنه برای معامله مژده هم که از مشتری های بره هست به اونجا میره….