خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۹ سریال ترکی پناهم ده
سر میز صبحانه دوباره بحث اوزان و اینجیلا پیش میاد که فسون مخالفت خودشو اعلام میکنه و میگه این نمیشه! من راضی نیستم! هاتف حرف میزنه و از اوزان حمایت میکنه و در آخر حرفاش به اوزان میگه به اینجیلا بگو شب بیاد اینجا شام مبرا هم میاد سر میز میشینه باید تکلیف قدیرو مشخص کنیم. فسون حرص میخوره و میگه خوبه کسی نظر مارو نمیپرسه و واسش مهم نیست فیلیس میگه بازار خودش تجربه کنه سرش به سنگ بخوره فسون میگه باید همین کارو بکنم چون نظر من که اهمیتی نداره واسه کسی و میره. اینجیلارو قدیر به خانه ضیاء میرسونه و موقع رفتن میگه شب بیا باهم باید حرف بزنیم قدیر میگه تا شب من از فضولی چیکار کنم؟ یخورده شو بگو خوب اینجیلا میگه میبینمت و میره. بعد از رفتن قدیر از خونه بیرون میاد و با تاکسی میره سپس به اوزان زنگ میزنه و باهاش تو کافه قرار میزاره. تو مسیر مته به اینجیلا زنگ میزنه و میگه تا اومدی رفتی کجایی؟ او میگه دارم میرم با اوزان حرف بزنم کاری که گفتیو میرم جلو مته میگه خوبه منم پشتتم هرچی شد الان میام منم اونجا. تو کافه اینجیلا با اوزان حرف میزنه و میگه باید بهم بزنیم این ماجرارو او عصبی میشه و میگه چی؟ من بیا خانواده ام در افتادم همه افتادن به جون هم بعد تو میگی تموم کنیم این بازیو؟ الان نمیشه دیگه شب میای به اون شام کوفتی!
آنها باهم بحث میکنن که مته از راه میرسه و به اینجیلا میگه تو برو سپس با اوزان حرف میزنه و میگه اومدم جلوتن بگیرم که خودتو تو هچل نندازی هیچ خری این کارو نمیکنه که تو میخوای بکنی! عفیفه رفته پیش ضیاء و باهاش حرف میزنه و میگه نباید اوزان و اینجیلا باهم ازدواج کنن! ضیاء میگه چیه میترسی با هاتف روبرو بشی؟ او میگه اونا باهم پسر عمو دختر عمو هستن! ضیاء جا میخوره. شب همه دور میز شام جمع شدن که ضیاء با قدیر به اونجا میان و همه با دیدن قدیر جا میخورن قدیر میگه وقت عقد گرفتم! همه شوکه میشن و هاتف ازش میخواد بره بیرون تا حرف خصوصی بزنن. اونجا اینجیلا میگه که نمیتونه با اوزان ازدواج کنه و میره مبرا شوکه و عصبی شده و خانواده اوزان خوشحال. هلال ولی باور نمیکنه و میگه این قضیه اینجا تموم نمیشه اوزان من پشتتم. اینجیلا با قدیر صحبت میکنه تو ماشین و میگه که ما باهم نمیتونیم باشیم و حلقه رو میده و از ماشین پیاده میشه. وقتی به خونه میره مبرا از راه میرسه و با عصبانیت بهشون میگه که گفت با اوزان ازدواج نمیکنه! اینجیلا میگه از قدیرم جدا شدم همه شوکه میشن و مبرا از عصبانیت بیرونش میکنه و میگه برو هرجا که میخوای زندگی کن وقتی ما ارزشی نداریم! او تو خیابون مونده که مته بهش زنگ میزنه و میگه کجایی و وقتی میفهمه تو خیابونه میره پیشش….