خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای می باشد. در این مطلب برای خواندن خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
چولپان با آزرا صحبت میکنه تو کافه و بهش میگه میخوام بهت یه فرصت دیگه بدم تا همه این اتفاق هارو فراموش کنیم آزرا میخنده و میگه تنها چیزی که میخوام فراموش نکنم کاری بود که تو کردی! سپس چولپان میگه کله شقی نکن! فکر کردی اگه رسانه ها این خبر را پخش کنن که از کار اخراج شدی جایی بهت کار نمیدن و آینده کاریت میره رو هوا؟ آزرا با خنده میگه اخراج؟ ولی من خودم استعفا دادم! چولپان میگه اینو فقط من و تو میدونیم نه کسی دیگه ای! و سعی میکنه تا نظرش را برگرداند اما موفق نمیشه. آزرا به خانه میره که میبینه سرگن خونه ست و جا میخوره. او بهش میگه خونه ای؟ سرگن تعجب میکنه و میگه آره تو چقدر زود اومدی؟! آزرا میگه تو هم خیلی زود اومدی! سرگن میگه آره دیگه گفتی زود بیام واسه تولد! سپس تعریف میکنه که ۵ ساعت تمام قاضی از خاطراتش واسم گفت تازه واسه شام هم دعوت شدیم. شب آزرا با سنگول خانم و آرمان خان تو یه رستوران قرار میزاره همزمان در ۲تا میز کنار هم. آزرا وقتی وارد رستوران میشه آرمان خان با دیدنش از جاش بلند میشه اما وقتی میبینه از سر میزش رد شد رفت سر میز پشتی نشست جا میخوره و به خودش میگه چه فکری تو سرش داره یعنی! سنگول به آزرا میگه امشب میدونی چی فهمیدم که شوهرم بهم خیانت میکنه اونم با دوست صمیمیم! همه ی دوستام میگفتن بهم که ما جیب های لباس شوهرمونو میگردیم تلفنشو چک میکنیم اما من میگفتم بهش اعتماد دارم، خیلی رابطمون خوبه و بچه های خوبی هم داریم و خوشبختیم اصلا فکر نمیکردم که اینحوری بشه! تو شرکت مچشونو گرفتم میدونی چه رفتاری کرد باهام؟ با حراست منو از شرکت بیرون انداخت، او زن برای شوهر من رفته عمل های زیبایی کرده. بهم گفتی باید حق بیشتری بگیرم!
ازت میخوام وکیل من بشی و جوری ازم حمایت کنی که انگار جلسه دادگاه خودته! قبول میکنی وکالت منو؟ آزرا میگه قبول میکنم با کمال میل ولی وکیل روبروتون مادرمه اینو میدونستین؟ سنگول تایید میکنه و میگه از پسشون برمیایم آزرا قبول میکنه و میگه ففط من استعفا دادم باهم میریم یه موسسه حقوقی دیگه و همه تلاشمونو میکنیم تا حقتونو بگیریم و باهمدیگه دست میدن. آرمان خان همه ی حرف های آنها را میشنود و بعد از رفتن سنگول بلند میشه و دست میزنه سپس میگه فکر خوبی کردین. آزرا میگه منتظر پیشنهاد همکاریتون هستم آرمان بهش پیشنهاد میده و با گفتن شرط هاشون به همدیگه دست همکاری به سمت هم دراز میکنم. آزرا میگه من برم که دوست ندارم دیر هدیه تولد مادرمو بدم که آرمان میگه بزار قبلش با یه نفر آشنات کنم! ییلدریم از راه میرسه و آزرا با دیدنش جا میخوره آرمان اونو شریک خودش معرفی میکنه و وقتی رفتارشونو میبینه میپرسه شما همدیگرو میشناسین؟ ییلدریم میگه بله در دوران دانشگاه دوست های نزدیکی بودیم سپس ارمان میگه چه تصادفی! سپس آزرا میخواد بره و جلوی در منتظر تاکسی میمونه که ییلدریم پیشش میره و میگه واقعا دنیا به این بزرگی چه تصادفی! آزرا میگه ببین من ازدواج کردم ییلدریم میگه ولی من مجردم ازرا میگه ولی من متاهلم و شوهر و بچه هایم را دوست دارم ییلدریم میگه حالا چه نیازی به گفتن بود؟ آزرا میگه حس کردم که باید بگم و سپس میره. چولپان به سمت خانه میره که با دیدن برق های خاموش ساختمان میگه گفتم بهش که برق هارو خاموش نکنه برنامه سورپرایز نچینه ها سپس وارد ساختمان میشه و اونو سورپرایز میکنن. مراسم تولد شروع میشه بعد از چند دقیقه گونش با صنم صحبت میکنه و میگه اگه دوباره یه انگشتر دیگه بیاره بخواد ازم خواستگاری کنه چیکار کنم؟ صنم میگه تو الان این پسرو دوست داری یا نه؟ گونش میگه معلومه دوست دارم ولی الان ذهنم بهم ریخته ست خیلی اوضاعم خرابه. زنگ در به صدا در میاد و گونش با استرس میره تا درو باز کنه. او با دوست پسرش روبرو میشه و وارد جشن میشن.
چولپان با صنم دخترش حرف میزنه و میگه اصلا درسته که دختر آدم تو جشن تولد مادرش انقدر دیر بیاد؟ صنم با طعنه میگه تولد مادری که خودش از تولد و جشن بدش میاد! دوست پسر گونش جلوش زانو میزنه و میخواد خواستگاری کنه که صنم از راه میرسه و میگه پاشو بیا کمک کن کلی کار داریم و گونش را نجات میده. آزرا بالاخره به مجلس میرسه. کیک تولد چولپان میاد و ازرا برای سخنرانی میره و میگه من همیسشه همه ی تلاشمو کردم تا شبیه مادرم نشم! همه جا میخورن و چولپان با شنیدن این حرف شوکه میشه و استرس داره که چی میخواد بگه اما آزرا میگه چون میترسیدم منو با مادرم مقایسه کنن! همه دست میزنن و چولپان لبخندی عمیق می زند. سپس ازرا شروع میکنه از خاطرات کودکیشان گفتن که چجوری نترس و مستقل بارشون اورده. سپس ازرا بهش میگه امسال هدیه تولدت یخورده متفاوته اونم این که میخوام ببینی چه دختر مستقل و قوی بار اوردی، من امروز پیشنهاد کار و شراکت تو دفتر ارمان خان را قبول کردم. همه جا میخورن و چولپان از حرص و عصبانیت نمیدونه باید چیکار کنه و خودشو کنترل میکنه. سپس بعد از فوت کردن شمع به سرویس بهداشتی میره و همه چیزو بهم میریزه. گونش با دوست پسرس نشسته که او از فرصت استفاده میکنه و میگه ببخشید یه انگشتر بدل گرفتم و ازش خواستگاری میکنه که گونش قبول میکنه و همدیگر را در آغوش میگیرن صنم از پنجره میبینتش و لبخند میزنه. آزرا پدرش را تو بالکن میبینه و فکر میکنه دوباره توهم زده اما چولپان هم اونو میبینه و از طرفی صنم! گومش میاد و میگه اون کیه؟ صنم میگه بابا؟ همگی تعجب کردن که او میگه خیلی دلم واستون تنگ شده بود…….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس