خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من
مسعود با همکارش یه رستوران رفتن و مسعود درباره رفتارهای عجیب شبنم بهش میگه که همکارش ازش میخواد سر میز شام دیگه بحث کار نباشه غذاشونو بخورن که سرد نشه، میز کناری خانمی به دوستش میگه که دیگه از کار کردن خسته شدم میخوام برم بکوبم بسازم خودمو بعد برم دنبال یه شوهر پولدار مسعود این حرفارو میشنوه و تو فکر میره. فردای آن روز مسعود درباره پرونده یه خلافکار و شرخری با همکارش حرف میزنه و میگه که همه میشناستش و ازش میترسن! مردم اون منطقه به دو دسته تقسیم میشن یا واسه اون کار میکنن یا دوست دارن واسش کار کنن! مردی ترسناکه که هرکیو بخواد میکشه و کافیه به آدم هاش دستور بده. این خلافکار همان کسی هست که قبلا شبنم برای نظافت خونه سردسته نوچه هاش میرفته و در ازای پاک کردن لکه های خونه حرف نمیزده و پول جمع کرده تا عمل زیبایی کنه. همکارش بهش میگه خوب الان این پرونده چه ربطی داره به اون زنه؟ مسعود میگه نمیدونم هنوز پیداش نکردم! مسعود به خانه مادرش میره که مهمونی گرفته، اونجا مجله ای که شبنم باهاش مصاحبه کرده را میبینه، یکی از آشناها میره پیش مسعود و باهاش درباره شبنم حرف میزنه و میگه زن عجیبیه و خاطره ای تعریف میکنه تو مزایده که سریع حساب و کتاب میکرد و رقم دقیقه میگفت مسعود جا میخوره.
مسعود بهش خیلی شک کرده و بهش پیام میده که عینکم گم شده میام یکسر خونه تون شاید اونجا باشه. شبنم کلافه میشه از طرفی اونور ازش میخواد باهاش به سفر کاری که باید بره همراهش بیاد که شبنم قبول میکنه. از طرفی دیگه دیدم کسی که رفیقش شده و بهش کمک کرد تا با اونور ازدواج کنه تلفنی بهش میگه که بیا انجمن سه شنبه انتخاباته سما داره سر همه میزها میره و رأی جمع میکنه بیا خودتو نشون بده! شبنم کلافه و عصبی شده و نمیدونه چیکار کنه. مسعود میاد و کمی با طعنه باهاش حرف میزنه و میفهمونه که یکسری از آدم ها با تغییر ظاهر میخوان خودشونو هم عوض کنن اما چشم ها یه چیز دیگه میگن! بعد از رفتنش شبنم به حرف های نیازی فکر میکنه که گفته بود اون مسعود خیلی تیزه به زودی میفهمه تو همون شبنم موشی! شبنم استرس میگیره و اصلا یادش میره چمدانشو جمع کنه واسه سفر. فردای آن روز به اونور میگه که حالم خوب نیست واسه حساسیت فصلیه فکر کنم تو برو و اونور با ناراحتی میره. در این بین اونور پیام های مشکوکی داره که با استرس میبینه و از شبنم پنهان میکنه. بعد از رفتن اونور شبنم با بچه ها میره به خانه آیسل مادر اونور….