خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای می باشد. در این مطلب برای خواندن خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

مادر آزرا به یاد می آورد که چند سال پیش شوهرش را تعقیب می کند و در حین تعقیب می بیند که او تصادف میکنه و جونشو از دست میده او با یادآوری این خاطره اشک می‌ریزند و میگه فاروق. سرگن سر میز صبحانه به آزرا میگه درباره دیشب باهم حرف نزدیم، آزرا یاد پدرش می افتد و حرفو عوض میکنه و میگه آهان درباره کار؟ سرگن میگه اونم هست ولی منظورم پدرته! آزرا میگه درباره کار اگه دیروز به اون ۱۵ بار تماسی که گرفتم جواب میدادی در جریان قرار میگرفتی! سرگن میگه گفتم با قاضی قرار داشتم که! سپس آزرا درباره برگشت ییلدریم بهش میگه که سرگن عصبی میشه. آزرا بهش میگه دیشب دیدن به صنم یه چیزی دادی اون چی بود؟ سرگن میگه اشتباه میکنی و حرفو عوض میکنه و به طرف ییلدریم می کشد. صنم خوابه که همان مردی که وکالنشو قبول کرده بود بهش زنگ میزنه و میگه تو هنوز خوابی؟ صنم جا میخوره و میگه نه تو راهم فقط تو ترافیکم او بهش میگه باشه منم نزدیکم‌ صنم سریع حاضر میشه و وقتی از گونش میفهمه که مادرش اون ساعت هنوز خانه ست جا میخوره و میره پشت در اتاقش. چولپان خودشو خوب جلوه میده که صنم میگه درباره موکلی که دیشب بهت گفته بودم الان دفتره! چولپان میگه منم گفتم وقت برای اون ندارم خودت باید پیگیریش کنی! و در را میبندد. بچه های آزرا درباره مردی که شب گذشته تو مهمونی دیدن میپرسن و میگن اون مرد پدربزرگ ما بود؟ مگه نگفته بودی که مرده! اون روحش بود؟ آزرا میگه نه اون مرد پدربزرگتون بود و فکر میکردیم که مرده ولی انگار زنده بوده! پسرش میگه نمیخوای بدونی که این همه مدت کجا بوده؟ چرا یهو اومده؟ آزرا میگه یه پیرمرد طبقه بالامون اومده زندگیش به ما ربطی داری؟ اونا میگن نه! آزرا میگه همین دیگه اون مرد هم زندگیش به ما ربطی نداره! سرگن با کلافگی میگه جواب هممونو داد و از سر میز بلند میشه و وقتی آزرا میخواد ببوستش تا خداحافظی کنه سرگن رو برمیگرداند و با دلخوری میره.

چولپان تو مسیر دفترش است که آزمان خان را می بیند و بهش میگه آهای دلقک! آرمان میخنده و پیشش میره چولپان با عصبانیت میگه مگه نگفتم به دخترم نزدیک نشو! اون به درد دفتر تو نمیخوره میدونی چرا؟ چون یاد گرفته تا زمانیکه مطمئن نشده از موکلش، وکالتو قبول نکنه و از اونجایی که تو این چیزارو نمیفهمی بهتر نه تو کارتو به خطر بندازی نه آینده کاری دختر منو! و از اونجا میره و آرمان خان با حرص رفتنشو نگاه میکنه. آلپای به خانه اش میره و به خدمتکارش میگه تا به سنگول بگه اومده تا وسایلشو ببره، سنگول با شنیدن این حرف عصبی شده و به طرف پنجره اتاف میره و تمام لباس ها و وسایلش را از پنجره تو حیاط پرت میکنه و تمام کفش هایش را تو استخر می اندازد. آلگای جا میخوره و میگه داری چیکار میکنی؟ سنگول میگه دارم کمکت میکند دیگه و بعد از کمی بحث کردن و دعوا کردن بهش میگه آهان یه چیزی یادم رفت و ساعتی که معشوقه اش واسه تولدش بهش داده بود را دستش میگیره و میخواد پرت کنه که آلپای میگه با اون کاری نداشته باش! اما سنگول اعتنایی نمیکنه و میگه روش که نوشته نشکن بزار ببینم واقعیه یا نه و با پاشنه کفشش روش ضربه میزنه و شیشه اش را خورد میکنه سپس پرتش میکنه به طرفش و میگه به خوشی استفاده کنی! آلپای عصبی میشه و میگه خودت شروع کردی این جنگو! و به چولپان زنگ میزنه و میگه سریعا بیا اینجا میخوام ازش شکایت کنم دیوونه شده داره تمام وسایلمو خراب میکنه و میشکنه الان ساعت ۲۰۰ هزار لیری را خورد کرد! از طرفی سنگول به آزرا زنگ مینزه و میگه چه کارهایی کرده و ازش میخواد تا به اونجا بره تا ببینن چیکار کنن!

هم چولپان هم آزرا به الپای و سنگول میگن که به اعصاب خودتون مسلط باشین و سعی کنین که به جنجال کشیده نشه! آزرا وسایلش را به طرف دفتر جدید میبره. صنم تو راه دفتر است که سرگن میگه تو هتل نزدیک دفتر منتظرتم باید حرف بزنیم! صنم میگه خودمو میرسونم سپس به طرف دفتر کارش میره که میبینه موکلش رو زمین دراز کشیده. صنم جا میخوره و میگه چیکار میکنی؟ او بهش میگه هیچی دارم سعی میکنم اروم بشم چون قشنگ یک ساعت و نیمه که منو اینجا کاشتی! سپس میپرسه درستش کردی؟ مادرت قبول کرد؟ صنم اول میگه اره حل شده اما وقتی ازش میخواد تا پیشش برن و کارو شروع کنن بهش میگه که راضی نشد ولی خیالت راحت حضانت دخترت با توعه چون وکیلت خودمم! بعد از کمی صحبت کردن میره سر قرارش با سرگن. آزرا به سرگن زنگ میزنه که او بهش میگه سر جلسه ام و بهش نمیگه که با صنم قرار داشته. بعد از قطع تماس سرگن به صنم میگه که دیشب آزرا دیده که دستبندو بهت دادم و باهم دیگه بحث میکنند و در آخر سرگن بهش مگه یادت نره اون کسی که باید درمان بشه تویی! صنم میگه دستبندو خودم خریدم! اما سرگن میگه ولی بهش هنوز دزگیر داشت! ییلدریم و آزرا در حال بحث کردن سر اتاق هستن که آرمان پیششون میره و میگه اومدین؟ حاضرشین سریع بیاین که موکلاتون اماده هستن. آنها جا میخورن و آزرا میگه چرا گفتین موکلاتون؟ چرا یه پرونده را به جفتمون دادین؟ آرمان میگه سیستم کاری اینجوریه صلاح دونستم سپس باهم دارد اتاق میشن. آزرا با فهمیدن موضوع پرونده یاد دوران کودکیش می افتد که پدرشو دیده بود با خاله نازانش در ارتباطه. آرمان به آزرا میگه میخوام پرونده گیزم(زن دوم و معشوقه) ایشان را به تو بدم و ازش دفاع کنی انگار گیزم ازش شکایت کرده! آزرا جا میخوره که چرا یه پرونده را دوتا پرونده کرده! و وقتی ازش میپرسه آرمان بهش میگه من نمیدونم اونجا چجوری کار میکردی ولی اینجا سیستمش فرق داره آزرا برخلاف میل باطنیش قبول میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا