خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۴۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من
سلو با مسعود میره به همان جایی که جنازه هارو دفن میکرده سپس اونجا باهم کمی بحثشون میشه و در آخر سلو به طرفش اسلحه میگیره و به طرفش ست بر پشت سر هم شلیک میکنه که مسعود رو زمین میوفته. شبنم طبق گفته اونور رفته به طرف خانه اش و جلوی در هستش که سلو باهاش تماس تصویری میگیره و میگه باهام همکاری نکردی خواستم دوست عزیزتو ببینی که به درک واصل شده قراره کنار دوستش دفنش کنم شبنم بهش میگه مطمئنی که خودت اونجا دفن نمیشی و به جهنم نمیری؟ او میگه چی داری میگی؟ شبنم میگه به دور و برت یه نگاه بنداز! همان موقع پلیس ها از راه میرسن و اونو محاصره میکنن مسعود که جلیقه زد گلوله پوشیده بود بلند میشه و دستشو دستبند میزنه سلو جا خورده و دیدم را هم میبینه که از ماشین پلیس پیاده شد و میفهمه که اونم باهاشون همکاری کرده بوده. شبنم وارد خونه میشه و اونور باهاش حرف میزنه و میگه بهتره چیزی که من میگمو انجام بدی وگرنه آخرش اصلا به نفعت نیست تو نمیدونی با کی داری در میوفتی! این کارها به جایی نمیرسه! شبنم میگه مطمئنی؟ به نظرم همین که ازم خواستی بیام اینجا یعنی یه تلنگری بهت خورده!
اونور باهاش بحث میکنه و میگه که بهتره برگردی به خونه ات اینجوری با همدیگه پیش بچه هامونم هستیم تو نمیتونی به راحتی یه زندگی جدید بسازی و فقط من باشم تو هم هستی بدون من هیچی نیستی میشی مثل مادرت! شبنم از حرفاش جا میخوره و بهش میگه من فکر میکردم تورو ترک کردم ولی الان فهمیدم الان تازه دارم ترکت میکنم و پیش بچه هاش میره و بهشون میگه که چقدر دوسشون داره و از خونه میره. او تو ماشین جلوی خونه نشسته که ملیسا میبینتش و بهش میگه اینجا چیکار میکنی؟ حتما اومدی بچه هاتو ببینی! شبنم برای اینکه حرص بخوره میگه که نه اومدم چون اونور خواست بیام و بهم گفت بیام اینجا سر خونه زندگیم و میره ملیسا به خانه میره و به اونور میگه که شبنمو دیدم دوباره دروغ سرهم کرد اونور میگه اونو ولش کن بچه چطوره؟ ملیسا میگه که خوبه همه چیز. مسعود سلو را به طرف کلانتری میبره که تو راه سلو بهش میگه که شبنمو هم میکشه تو زندان با خودش ازش مدرک داره که قتل هارو لاپوشونی میکرده مسعود از حرفاش به شدت عصبانی میشه و میگه میکشمت و با سرعت به طرف دریا رانندگی میکنه. از پشت سر ییلماز با دیدم که تو ماشینن اونارو میبینن و حسابی ترسیدن و به محض افتادن ماشین تو دریا به اداره زنگ میزنن نیرو بفرستن….