خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۴۰ سریال ترکی یاقوت کبود
هازال وقتی با شرمین تنها میشه باهاش درباره جمیله حرف میزنه که شرمین میگه خیر باشه جی میخوای بدونی؟ چرا؟ هازال میگه میخوام کلا بدونم آخه خیلی دوستم فرایه رو اذیت میکنه اینجوری میتونم جلوی کاراشو بگیرنم شنیدم انگار قبلا بهیار بوده ولی نتونستم باور کنم واقعا بهیار بوده؟ او تایید میکنه و میگه آره ما باهم تو آنکارا بهیار بودیم، هازال آدرس جایی که باهم کار میکردنو میخواد که جمیله میگه چقدر موشکافی میکنی مگه آنکارارو میشناسی که آدرس میخوای؟! شب موقع خواب فرایه از اتاق بیرون میره، آتش که خودشو زده بوده به خواب متوجه میشه و بعد از رفتنش تو فکر میره. فرایه وقتی به سالن میرسه میبینه یامان اونجا رو کاناپه خوابیده که نزدیکش میشه و پتوی خودشو روش میندازه و به آرومی سعی میکنه دستشو بزاره رو صورتش سپس از اونجا میره که یامان خواب میبینه با یامور دخترش او را صدا میزنه و ازش میخواد تا جایی نره و پیشش بمونه اما فرایه توجهی نمیکنه و ازش دور میشه یامان با حالی بد از خواب میپره که میبینه پتویی روش کشیده شده که از بوی عطرش متوجه میسه کار فرایه بوده سپس روی میز میبینه گردنبندی که قبلا فرایه واسش خریده بود و گمش کرده بود را میبینه و دوباره میندازه تو گردنش. آتش تو فکر رفته و وقتی متوجه میشه فرایه داره برمیگرده به اتاق خودشو میزنه به خواب. فردای آن روز سر میز صبحانه آتش با دیدن گردنبند تو گردن یامان میگه تازه خریدی؟ یامان میگه نه این همیشه تو گردنمه آتش از قصد به فرایه میگه تو هم ازش داشتی نه؟ فرایه نمیدونه چی بگه که یامان میگه دوست فرایه تو دانشگاه از اینا میفروخت منم ازش خریدم آتش به ظاهر قبول میکنه ولی اونارو زیر نظر داره. تو شرکتآتش پیش باده میره و میگه تصمیمم عوض شد باهات میام بریم به اون جایی که گفتی باده خوشحال میشه.
بورا میخواد بره بیرون که آدم های وورال جلوشو میگیرن و نمیزارن بره که او با عصبانیت به داخل برمیگرده و با پدرش دعوا میکنه. جمیله میخواد بره با بشیر بیرون که عمر بهش میگه شب مهمونای مهمی دارم و میخوام که بهترین غذاها و مزه هارو درست کنین جمیله مجبور میشه که بیرون رفتنشو کنسل کنه که شرمین میگه نه نمیخواد تو برو بسپار دست من. جمیله میره حاضر بشه و شرمین تو خونه دوری میزنه و عمر را میبینه که تو تراس با دکترش در حال صحبت کردنه سپس برای تور کردن عمر نقشه میکشه. شب عمر مزه غذاهارو میچشه که حسابی خوشش میاد و میره آشپزخانه و اونجا با شرمین آشنا میشه و ازش تعریف میکنه. هازال تو یه فرصت میره تا تو چمدون شرمین دفتری چیزی پیدا کنه که همان موقع شرمین میره اتاق و گردن هازال را میگیره و ازش میخواد دفعه آخرش باشه هازال که حسابی ترسیده با اوکان در میونه میزاره و میگه این خیلی دیوونه تره جمیله کم بود اینم اضافه شد! فرایه و یامان تو اتاقی در دانشگاه هستن که قراره تبدیل بشه به آتلیه یامان در حال توضیح دادن بهشه درباره وسایل خیاطی که در یکدفعه محکم به خاطر شدت باد بسته و قفل میشه یامان میگه نترس چیزی نمیشه فرایه میگه وقتی تو اینجایی چرا باید بترسم؟ یامان جا میخوره که فرایه میگه منظورم اینه که تنها نیستم که بترسم تو هم اینجایی یامان خودشو جمع و جور میکنه. جمیله تو رستوران از بشیر میخواد تا حرفی که میخوادو بزنه اما او فقط از خودشون حرف میزنه که وقتی دستشو میخواد بکشه رو صورت جمیله او دستشو پس میزنه و بعد از درگیری باهاش به سمت خونه میره. بشیر جلوی در عمارت بهش میگه که من فرشته نجاتتم منو پس نزن! بورا برگشته! جمیله شوکه میشه. اوکان وقتی میره سمت ماشینش همزمان با خودش بورا هم کنارش میشینه…