خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۴۱ سریال ترکی حلقه
کان با جهانگیر به خانه اش میره که از بوی دلمه حسابی خوشحال میشن و وقتی سر میز میرن میبینن که حمیرا اونجاست و باهاش سلام و احوالپرسی میکنن. بعد از خوردن شام گولای به اونجا میره تا دلمه ای که دوست داره را بهش بده اما میبینه همگی اونجان او سر میز پیششون میشینه و با کنایه و طعنه با حمیرا صحبت میکنه. کان و حمیرا از اونجا میرن که گولای میگه نکنه از دستم ناراحت شدن؟! جهانگیر با کلافگی میگه من میدونم خوب داری چیکار میکنی فقط دلیلشو نمیفهمم! گولای میگه فقط میخوام انقدر زود بهش اعتماد نکنیم وارد زندگیت نکنیشون جهانگیر عصبی میشه و میگه من میرم بخوابم. کان پیش جمال و بهار میره و فیلم چنگیزو بهشون نشون میده جمال میگه پس چنگیز این بود! بهار میگه چی داره میگه؟ جمال میگه انگار رئیس حلقه داره عوض میشه ولی رمزی حرف میرنه. او که هنوز با کان قهر و دلخوره کان سعی میکنه از دلش در بیاره اما موفق نمیشه سپس ماجرای پرونده پزشکیشو میگه بهش که میدونن جمال با کلافگی میگه منو تنها بزارین میخوام تنها باشم و میره.
جهانگیر با مژده قرار میزاره و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه خواستم پاتوقمو بهت نشون بدم و به یک سالن بازی میرن و باهمدیگه با دستگاه ها بازی میکنن تا رکورد همدیگرو بزنن. کان و بهار به پشت در خانه جمال میرن و به اصرار میرن داخل تا باهم درباره بیماریش حرف بزنن. اسکندر تو سالن غذاخوریش با چاتای و اوزجان با وکیل هارچ و مژده نشستن سر میز شام و باهمدیگه درباره جانشین رییس حلقه صحبت میکنن. آدم اسکندر به اونجا میره و خبر میده که کان کارا بولوت و جهانگیر تپلی اومدن باهاتون کار دارن اسکندر میگه بگو برن بعدا بیان اما چاتای میگه بگو بیان اینجا. وقتی به اونجا میرن باهم حرف میزنن و او جا یکدفعه فیلم دوربینارو به چاتای نشون میده که چند نفر پنهانی وارد ساختمان شدن و وکیل هارچ را دارن فراری میدن چاتای و بقیه به اونجا میرن تا ببینن ماجرا از چه قراره. اما کسیو دیگه اونجا نمیبینن چاتای از اسکندر میپرسه ماجرا چیه؟ او میگه منم نمیدونم والا از کجا بدونم آخه! چاتای به کان و جهانگیر میگه اگه اینجا نبودین به شماها شک میکردم و از اونجا میره.
بعد از رفتنش اسکندر میپرسه شماها تو این ماجرا که دست نداشتین؟ مژده میخنده و به جهانگیر و کان نگاه میکنه اسکندر میگه چخبره؟ انها واسش توضیح میدن که اول جهانگیر به مژده زنگ زده بود و بهش گفته بود که چاتای با وکیل هارچ به اونجا میخوان بیان و ازش کمک خواسته بود تا وکیلو فراری بدن او هم قبل از ورود جهانگیر و کان و ادم هاشون فیلم دوربین مدار بسته را متوقف میکنه که اوزجان متوجه حضور اونا نشه طبق قراری که با وکیل گذاشتن ساعت ۴ باید میرفت دستشویی که از اونجا جهانگیر فراریش میده و بعد از اومدن کان و جهانگیر پیش بقیه مژده دوربینو دوباره میزنه تا فیلمو پخش کنه و بعد از چند دقیقه اوزجان فیلم اومدن او آدم های نقابدارو میبینه. اسکندر به جهانگیر میگه اگه چاتای بفهمه کار شما و مژده بوده چی؟ با اینکه بهت گفته بودم جات کنار دختر من نیست و میره. کان و جهانگیر رفتن پیش وکیل و او ازشون میپرسه چرا این مارو کردین؟ تنهایی نمیتونستین او آدم مرموز بهتون گفته بود آره؟ کان میگه آره ولی هروقت بهش زنگ میزنم در دسترس نیست اما همان موقع زنگ میزنه که میبینه بوق میخوره. حمیرا با صدای مکانیکی جواب میده که منتظر زنگت بودم کان میگه قرار بود همدیگرو ببینیم! حمیرا میگه نه قرار شد هروقت چاتای از ریاست دور کردین میبینیم همو این هنوز اولین مرحله بود سپس بهش میگه گوشیو بده به وکیل هارچ….