خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۴۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
یالین و بقیه وارد اتاق پدر یالین میشن و بهش بلا به دور میگن. پدر یالین به گونش میگه این لباس عروس خیلی بهت میاد گونش تشکر میکنه. یالین هم تعریف میکنه و میگه به خاطر بابام چیزی نگفتم گونش میگه منم خیلی خوشم اومده بود ولی واسه اینکه تو دیدی دیگه باید عوضش کنم. سر این موضوع باهمدیگه بحث میکنن. آکیف پدر یالین از دردی که کشید میگه که تا دم مرگ رفت و اومد سپس بهشون میگه نگران نباشین دیگه من خوبم اما زنش میگه میدونی آکیف من همیشه فکر میکردم اگه اتفاقی واست بیوفته من زندگیم نابود میشه و اصلا بدون تو نمیتونم ادامه بدم همگی احساساتی میشن که یکدفعه میگه ولی ترسیدم میدونی چرا؟ چون اصلا نگران حالت نشدم! همگی جا میخورن و آکیف میگه چی؟ مادر یالین میگه من اصلا هیچ احساسی نداشتم وقتی این بلا سرت اومد حتی حس سبک شدنم داشتم یعنی انگار آزاد شده بودم. یالین میگه مامان جان این حرفا چیه؟ آکیف میگه تو معلوم هست چی داری میگی؟ یعنی منتظر مرگم بودی و وقتی نمردم ناراحت شدی؟ دعواشون بالا میگیره که چولپان میگه بهتره ما از اینجا بریم بحث خانوادگیه اما نورسل مادر یالین میگه از این به بعدش به شما هم مربوط میشه میخوام طلاق بگیرم دوباره همگی شوکه میشن. یالین میگه مامان نه چرا ما هروقت میخوایم خوشبخت بشیم دوباره به اتفاقی میافته؟! نورسل از چولپان میخواد تا وکیلش بشه اما یالین، صنم، گونش مخالفت میکنن و میگن نباید همچین کاری کنه اما چولپان میگه قبول میکنم به زور که نمیشه باید باهم بتونن زندگی کنن شنیدین که نمیخوادش دیگه!
برقی قبل خواب در حال کتاب خواندن با اجه دخترش هست اما کلافه میشه و میگه این کتابت خیلی سخت شده ها بزرگتر شدی کلمه هاش سختره. اجه برای اینکه پدرش خجالت نکشه میگه بیا تیله بازی کنیم اما برقی میگه نه باید کتاب بخونی تو باهوشتر از منی از پسش برمیای اما اجه گریه میکنه و میگه نمیخوام از تو باهوشتر باشم. برقی دلداریش میده و آرومش میکنه سپس شروع میکنن به کتاب خوندن. سرگن برای بچه هاش قصه میخونه سپس زنگ در خانه خورده میشه که سرگن فکر میکنه آزراست اما با فاروق روبرو میشه. آنها باهم حرف میزنن و سرگن ازش میپرسه که چیکار کرده تا موفق شده چولپان ببخشتش فاروق میگه نمیدونم حتما از دنده راست بیدار شده بوده و میخندن اما سرگن از حرفاش و رفتاراش میفهمه که ماجرا مرگه. فاروق تایید میکنه و میگه کسی چیزی نفهمه بعد از عروسی میرم دوباره جوری که انگار فکر کنن دوباره ترکش و کردم. فردای آن روز چولپان و صنم و آزرا به طرف دفتر حقوقی میرن. جیلان سریعا پیش چولپان میره و بعد از سلام کردن کارهای اون روزشو میگه صنم و آزرا جا میخورن و صنم میگه ای کاش منم یه دستیار داشتم خیلی باحاله! چولپان میگه برین آماده بشین که بیاین یه جلسه مهم داریم همینم مونده بود که طلاق فامیلو بگیرم. جیلان خبر میده که نورسل اومده و تو اتاقه آنها به طرف اتاق میرن.
فوندا شیشه قلک اجه را به آزرا میده و میگه جا گذاشته بودن آزرا میپرسه که آدرسی چیزی گیر آوردین یا نه فوندا میگه نه هنوز آزرا از ته شیشه شماره تلفن یه کافه را میبینه که فوندا میگه این کافه زنجیره ای از کجا معلوم که تو کدوم شعبه ست آزرا میگه تو زنگ بزن ببین چیزی پیدا میکنی یا نه. صنم وارد اتاقش میشه که میبینه یه دسته گل رو میزشه با یه پیغام که شب ساعت ۸ منتظرتم میخوام یه پیشنهاد بزرگ بهت بدم صنم یادش میاد که موقع رفتنش از خانه شان بهش گفته بود که سری بعد با گل و شیرینی میام سپس فکرش میره سمت ازدواج و استرس میگیره و با عجله میره پیش آزرارو بهش میگه وورال میخواد ازم خواستگاری آزرا خوشحال میشه و بهش میگه خیلی خوشحال شدم که وقتی میبینه صنم با ترس داره نگاهش میکنه میگه آهان پس ورژن دوم ترس از ازدواج تویی! مشکل کجاست؟ ببین گونش هم میترسید ولی الان داره ازدواج میکنه چقدرم خوشحال و ذوق داره تو هم که دوسش داری پس مشکلی نیست! صنم به اتاقش برمیگرده که وورال بهش زنگ میزنه و میگه گل به دستت رسید؟ سپس درباره شب ساعت ۸ یادآوری میکنه. فاروق به اونجا میاد و به صنم یه دسته گل میده سپس دسته گل آزرا را هم میٔه بهش تا به خودش برسونه سپس میگه در واقع واسه تبریک به مامانامون اومدم. فاروق دسته گل را به چولپان میده در همان حین آکیف میاد و با نورسل وسط موسسه بحث و دعوا میکنن. نورسل به فاروق اشاره میکنه و میگه نگاه کن این آدم با این که خیانت کرده ولی باز هم برای چولپان گل آورده! تو توی این همه سال چندبار گل خریدی هان؟ و میخواد دوباره باهاش دعوا کنه که چولپان عصبیه میشه و میگه بس کنین دیگه نمیخوام هیچ حرفی ازتون بشنوم برین تو اتاق های جدا تا وقتی که هم آروم نشدین جلسه برقرار نمیشه. آرمان و فاروق تو قسمت آبدارخونه نشستن. فاروق میگه فهمیدم قصدت چیه میخوای چولپانو به دست بیاری؟ داری تمام تلاشتو میکنی تا نظرشو جلب کنی! فاروق و آرمان سر این موضوع بحث میکنن که جیلان میشنوه وبه طرف اتاق چولپان خانم میره. آزرا بالاخره تو یکی از شعبه های کافه برقی را پیدا میکنه و بهش میگه که میخواد مجانی وکیلشون بشه او خوشحال میشه ولی میگه ۱۲ دقیقه مونده تا زمان استراحتم آزرا میگه باشه من همینجا منتظرت میمونم؟…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس