خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۴۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم تیپ زده و رفته پیش آیسل. او با دیدنش میگه چیه چون دادگاهو بردی اومدی اینجا واسم قیافه بگیری؟ سپس باهم کمی کل کل میکنن و شبنم از ماجرای دوست پسر جوونش میگه. وقتی خدمتکار خونه آیسل قهوه هارو میاره شبنم میبینه که مادرشه شوکه شده و میزنه زیر سینی و قهوه ها روی زمین میریزه آیسل باهاش دعوا میکنه که شبنم میگه تو معلوم هست داری چیکار میکنی؟ خانواده منو آوردی بهت خدمت کنن؟ سپس از مادرش میخواد بره از خونه بیرون همین الان! آیسل میگه تو که مادر و پدرتو خانواده خودت نمیدونستی! چیشد؟ اونور از خونه بیرونشون کرده بود اومدن پیشم گفتم جا نداریم منم بهشون کمک کردم اشکالی داره؟ شبنم که حسابی عصبی شده میگه تو اگه چیزی واست نفع نداشته باشه انجام نمیدی! سپس بعد از کمی دعوا کردن میره از اونجا که تو حیاط توهم نیازی پیداش میشه و با او سر و کله میزنه که همان موقع ملیسا وارد حیاط خونه شده و با دیدن شبنم شوکه میشه و میگه این زن واقعا دیوونه شده! آیسل به اون پسر زنگ میزنه و میگه باید همو ببینیم فیلم ازمون درز کرده! و باهم قرار میزارن. اونور با ملیسا همزمان میرسن خونه که اونور یادش میاد فیلم آیسل با دوست پسرش تو اون فلش بوده و به سرعت به طرف خونه اومده.
اونور از مادرش سوال میپرسه و جواب میخواد که چرا این کارو کرده ملیسا از آیسل حمایت میکنه و میگه مگه چه اشکالی داره؟ مادرت مجرده با هرکی هرجا بخواد میتونه بره اونور میگه مگه مشکل اینه؟ ملیسا میگه پس مشکل چیه؟ سنش؟ اگه یه مرد به یه دختر جوون تو رابطه بود اشکای نداشت ولی برعکسش نمیشه نه؟ آیسل بهم میریزه و از خونه بیرون میزنه. او به یه خونه دیگه شون میره که شبنم تعقیبش کرده و اونجا میشنوه که اون پسر که اسمش دمیره آیسل را مادر صدا میزنه شبنم جا میخوره و میره جلو دوباره باهم کمی بحث میکنن و آیسل میپرسه که تو از جون من چی میخوای؟ شبنم میگه من فقط بچه هامو میخوام در ازاش منم چیزی به کسی نمیگم. اونور اونجا میاد و با دیدن مادرش و دمیر عصبی میشه و با دمیر دعوا میکنه او خودشو کنترل میکنه که نگه آیسل مادر اونم هست شبنم تلاششو میکنه که اونور را از اونجا ببره بیرون و ازش میخواد یکم که آروم شد بعد حرف بزنن. آیسل وقتی به خونه میره ملیسا فیلم شبنم را بهش نشون میده تو حیاط و میگه بهتره بستری بشه مادر شبنم میشنوه این حرفارو. اونور میاد و با مادرش میخواد حرف بزنه که ملیسا بهش میگه لازم نیست ما چیزی تو دستمون داریم که میتونیم باهاش شبنمو ساکت نگه داریم و به آیسل نگاه میکنه….