خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۶۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
آزرا در کافه گونش در حال کار کردن است و اونجا حسابی شلوغ شده. یکی از مشتری ها به آزرا میگه من معتاد شیرینی هاتون شدم خیلی خوبه، آرمان خان به کافه میاد و با آزرا حرف میزنه و میگه اگه ازت بخوام برگردی چی؟ آزرا میگه میدونین که من دیگه وکالت نمیکنم چرا اومدین؟ آرمان میگه به کمکت احتیاج دارم پیش کسی نمیتونستم برم! یک سال قبل؛ آزرا از سر میز با ییلدریم بلند میشه و سوار ماشینش میشه و تو مسیر برگشت گریه میکنه و تمام خاطراتش را با ییلدریم مرور میکنه و میگه تموم شد! روز تولدت واقعا واسم روز مرگت شد! زنی به نام بوکت برای همسرش هالوک سورپرایز گرفته و وقتی او وارد میشه همگی از اینکه هالوک با یه مرد اومده تو خونه تعجب میکنن. هالوک میپرسه اینجا چخبره؟ بوکت با اون مرد و زن دعوا میکنه و حسابی همه چیزو بهم میریزه که یه مرد بالا میاد و میگه چیکار میکنی این زنمه! همگی جا میخورن و میگن چی؟ هالوک میگه ایشون صاحب انتشاراتیه ایشونم همسرشونن دنبال جای پارک بودن با خانمش اومدم بالا! بوکت میگه نمیدونم چی بگم و میخواد عذرخواهی کنه که هالوک میگه تموم شد تو عاقل نمیشی! فردا دادخواست طلاق میدم الانم از خونه ام برو بیرون! آزرا به خانه اش میره و به میرای میگه تو هنوز نخوابیدی؟ میرای میگه نه فیلمه خیلی جذاب شد نتونستم. آزرا میگه صنم کو؟ میرای میگه بچه هارو خوابوند رفت تو اتاق گفت میخوام رو یه پرونده کار کنم. آزرا جا میخوره و میگه صنم؟ پرونده؟ سپس به اتاقش میره که میبینه صنم همه چیزو آماده کرده تا یه شب دو نفره را بگذرونن. آزرا میگه تو همه چیزو میدونستی؟ صنم تایید میکنه و میگه آره همون شب که رفتم خونه اش فهمیدم. آزرا میگه چرا چیزی بهم نگفتی؟ صنم میگه ازم یه روز وقت خواست، آزرا میگه آهان دلت به حال اون خائن سوخت؟ صنم میگه نه به خاطر تو بود چون تا حالا اونقدر شنگول ندیده بودمت میخواستم یه روز بیشتر خوش باشی.
آنها باهم چرت و پرت میگن و میخندن که آزرا یکدفعه وسط خنده شروع میکنه به گریه. فردای آن روز وقتی صنم بیدار میشه میبینه آزرا مثل همیشه حاضر شده و حالش خوبه و میگه تو چرا جوری که باید باشی نیستی؟! آزرا میگه وقتی ۳تا بچه داشتی باشی حق ضعیف بودن نداری! سپس اسم ییلدریم را تو گوشیش پشیمانی ۱۵ ساله سیو می کند. آرمان با خودش بورا را به مکانی میبرد که با فریها اونجا جدا شد. بورا میگه پس اینجا بدبختیامون شروع شد! آرمان احساس پشیمونی میکنه و در آخر میگه شاید مادرت از قصد این کارو کرد که ما با هم روبرو بشیم و همدیگرو پیدا کنیم! بورا میخواد بره که بهش میگه سهاممو بهت واگذار میکنم و امشب از اینجا میرم آرمان ازش میخواد تا گم و گور نشه و در ارتباط باشن بورا میگه اگه تونستم بهت زنگ میزنه آرمان میگه اگه تونستم جواب میدم. صنم و آزرا میخوان به دفتر برن که پسر بچه همسایه به اونجا میاد و به میرای میگه اون خونه خراب کن خوشگل کجاست؟ میرای فکر میکنه صنم را میگه که وقتی آزرا میاد میره پیش اون سپس ازش گلگی میکنه که زندگیمونو خراب کردی! بابام دیشب هتل بود یه کاری کن باهم آشتی کنن. آزرا میگه آخه من از کجا میدونستم که میخوان از هم جدا بشن؟ سپس بهش میگه بیا بشین صبحانه بخوریم که با شکم گرسنه مغز کار نمیکنه. صنم پنهانی وارد خانه بورا میشه و پشت کاناپه پنهان می شود. او تمام حرف های بورا را میشنوه که داره برای چولپان نقشه میکشه و در آخر آژیر خانه و سنسور حرکتی را فعال می کند و از خانه میره. صنم عزا میگیره و میگه اگه خیلی آروم حرکت کنم متوجه نمیشه ولی با کوچکترین حرکت صدای آژیر در میاد.
نگهبان بالا میاد و میگه بارم شما صنم خانم؟ صنم میگه باز یادم رفت به بورا چیزی نگین که دعوا میکنه حوصله شو ندارم! آرمان با یه دسته گل میره دم در خانه چولپان و ازش عذرخواهی میکنه چولپان میگه بابته؟ آرمان میگه دیشب که نیومدم شام دیگه! چولپان میگه چرا انقدر بزرگش کردی؟ یه شام بود دیگه حالا یا تنها بخورم یا با تو! چه فرقی میکنه سپس میگه بدو باید بریم یه جایی البته بودم اون گل! آرمان گل را دم در روی زمین گذاشته. ییلدریم دسته گل گرفته و از اونجایی که فکر میکنه با آزرا تو کافه گونش قرار گذاشته به اونجا میره. اما با چولپان و آرمان روبرو میشه. آنها ازش میخوان تا بشینه و باهم صحبت کنن. چولپان بعد از کمی حرف زدن بهش میگه نا امیدم کردی فکر نمیکردم اینجوری باشی! ییلدریم میگه من با بورا از یه جایی به بعد دیگه همکاری نکردم، چولپان سپس ازش میپرسه که چیکار کرده آزرا اینجوری شکاره از دستش ییلدریم میگه که من باعث شدم ورشکست بشین چولپان حالش بد میشه و آرمان شوکه میشه سپس ییلدریم میخواد توضیح بده که چولپان ازش میخواد از اونجا بره و وقتی مرد هم سر قبرش نیاد .آزرا تو دفترش نشسته که هالوک میره پیشش. آزرا از کتابی که نوشته تعریف میکنه و میگه من عاشق اول این کتابم خیلی خوب نوشتین! سپس میگه دوست داشتم یه جای دیگه از نزدیک ببینمتون هالوک میگه فقط همسر من از خانواده سرشناسی هستن ازتون میخوام فقط بی سر و صدا از هم جدا بشیم! آزرا قبول میکنه…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس