خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۷۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
سراپ و معجزه افتادن به جون کله های اسراء و صنم تا با سرکه شپس هاشونو از بین ببرن. نورالدین و مسعود به اونجا اومدن که صنم اسراء را سرزنش میکنه که دوام نیاورده و به مسعود زنگ زده سپس نورالدین اسراء و سراپ را با خودش میبره. سرکان طبق معمول تا میخواد به آلیزه نزدیک بشه و ببوستش زنگ خانه شان میخوره که اونا بهم میگن مثل همیشه اصلا تعجب نکردیم! توچه و بهاء به اونجا میرن و به آلیزه میگه درس خوندن بزار کنار باید به ما کمک کنین! قراره بهاء با مامانم آشنا بشه چیکار کنم؟ سرکان بهشون میگه بهتره دیگه مشکلاتتونو خودتون حل کنین شاید یه روزی اصلا دیگه ما نباشیم! و اونارو بیرون میکنه تا آلیزه به درس خوندنش ادامه بده. نورالدین با زن و خواهرش به خانه رسیدن که او از نبودن مسعود احساس راحتی میکنه که همان موقع مسعود از راه میرسه و دوباره با همدیگه بحث و دعوا میکنن که رضوان میاد و به طرفشون اسلحه میگیره و در آخر به پای مسعود شلیک میکنه. هرچی مشتری به شیرینی فروشی میاد به سراپ و بیلگه تبریک میگن که سراپ کلافه میشه و میره تو محل با بلندگو میوه فروشی به همه میگه که نامزدیشو با بیلگه بهم زده و دیگه کسی بهشون تبریک نگن.
تو محله تورکان بهار را میبینه و او میگه مدرسه سرپ انگاری آتش سوزی شده خبر دارین؟ او استرس میگیره و میره به مدرسه که معلم سرپ میگه اون یه مدرسه دیگه بود اینجا آتش نگرفته سپس بهش میگه ۵ روزی هست که سرپ اصلا نیومده مدرسه! تورکان جا میخوره و میگه پس کجا میره به جای مدرسه؟ سرکان داره میره خونه که تو محله با سرپ روبرو میشه و وقتی میگه تو چرا مدرسه نیستی؟ او میگه زنگ آخرم تشکیل نشد زود تعطیل شدم. جلوی در خانه تورکان، سرپ را میبینه و باهاش دعوا میکنه سر نرفتن به مدرسه اش. شب تورکان وقتی میبینه سراپ دیر کرده میره مغازه و وقتی میره سراپ تا آشغالارو بزار دم سطل آشغال تورکان میره پیش بیلگه و بهش میگه تو اصلا با سراپ یکی هستی؟ نه! بیلگه میگه میدونم سراپ و من تو یه سطح نیستیم! سراپ ناراحت میشه با شنیدن این حرف و میره که بیلگه بعدش به تورکان میگه سطح سراپ خیلی بالاتر از منه ولی من تمام تلاشمو میکنم تا خوشحالش کنم! اما تورکان میگه حالا که خودت میدونی پس فاصله بگیر ازش و میره….